سردار محمدی در گفت‌وگو با خبرگزاری دفاع مقدس عنوان کرد

فریب اطلاعاتی دشمن در عملیات کربلای ۵ / رزمندگان هیمنه دژهای بعثی را درهم شکستند

فرمانده سپاه قدس استان گیلان گفت: طرح‌ریزی و ضمانت اجرایی موانع منطقه عملیاتی کربلای ۵ به گونه‌ای محکم انجام شده بود که طراح این موانع اعلام کرده بود "اگر ایرانی‌ها بتواننداز این موانع عبور کنند من حاضرم اعدام بشوم"؛ که البته بعد از عبور ما از این موانع او را بلافاصله اعدام کردند.
کد خبر: ۹۲۸۵
تاریخ انتشار: ۲۱ دی ۱۳۹۲ - ۱۴:۰۶ - 11January 2014

فریب اطلاعاتی دشمن در عملیات کربلای ۵ / رزمندگان هیمنه دژهای بعثی را درهم شکستند

سردار هامون محمدی، فرمانده سپاه قدس استان گیلان در گفتوگو با خبرگزاری دفاع مقدس اظهار کرد: عملیات کربلای ۵ به دنبال عدم توفیق در عملیات کربلای ۴، توسط فرماندهان طرح ریزی شد و این در حالی بود که همه مراحل این طرح ریزی کاملا محرمانه انجام شده بود، به طوری که ما در حال تسویه حساب با رزمندگان لشکر بودیم و نیروها در حال اعزام به مرخصی بودند. این تاکتیک فرماندهان در فریب دشمن موثر واقع شده بود و بخش زیادی از عراقیها زودتر از ما به مرخصی رفته بودند.

فرمانده سپاه استان گیلان گفت: در حین تسویه حساب، سردار همدانی طی تماسی به بنده اعلام کرد "عملیات بعدی در راه است و اگر نیروهای شما هنوز به مرخصی نرفتهاند از آنها بخواهید بمانند، چراکه اگر نیروها به مرخصی بروند لشکر از عملیات کنار گذاشته میشود".

وی در ادامه افزود: بعد از آنکه مسئله را با نیروهایی که در حال اعزام به مرخصی بودند مطرح کردم اشک شوقی وصف ناپذیر چهره رزمندگان اسلام را فرا گرفت و ای کاش آن صحنهها را میتوانستیم به تصویر بکشیم، چرا که همه آنها که برگه تسویه خود را تحویل گرفته بودند برگههایشان را پاره کردند و با چشمی گریان از شوق شهادت برای رزم آماده میشدند.

سردار محمدی ادامه داد: در آن لحظه که اعلام کردم هر که آماده است برای عملیات، برود و تجهیزات را تحویل بگیرد؛ برای تجهیز خود از یکدیگر سبقت میگرفتند و با شور و شوق بسیار آماده رزم با دشمن بعثی میشدند. ما در شب عملیات کربلای ۵ در خرمشهر مستقر شده بودیم و آنگونه که یادم میآید ما در قرارگاه نجف بودیم. هر چه تلاش میکردیم نوبت انجام عملیات و ورود به میدان رزم را به ما نمیدادند، سردار همدانی وقتی همه تلاش خود را کرد و نتیجه نگرفت ناراحت شد و به بالای موقعیتی که به تازگی از عراقیها پس گرفته بودیم رفت و به فرماندهان گفت انقدر اینجا میمانم که یا شهید بشوم یا به ما اجازه ورود به منطقه عملیات را بدهید.

وی تصریح کرد: در آن زمان برادر شمخانی در سنگر فرماندهی بود و ایشان بالاخره تصمیم گرفت که به لشکر ما ماموریت بدهد و به محض اینکه ماموریت اعلام شد سردار همدانی، شهید خوش سیرت، شهید املاکی و بنده به اتفاق چند نفر از بچههای اطلاعات و عملیات برای شناسایی منطقه رفتیم.

سردار محمدی ادامه داد: از میدان امام رضا(ع) عبور کردیم و با صحنه عجیبی روبرو شدیم، همه میدان رزم و مسیر را آب گرفته بود و زمین چسبنده شده بود، ماشینها و افراد در گِلولای فرو میرفتند. به سختی از مسیر عبور کردیم و به کانالها وارد شدیم. طرح ریزی و ضمانت اجرایی موانع منطقه عملیاتی کربلای ۵ به گونه ای محکم انجام شده بود که طراح این موانع اعلام کرده بود "اگر ایرانیها بتوانند از این موانع عبور کنند من حاضرم اعدام بشوم"؛ که البته بعد از عبور ما از این موانع او را بلافاصله اعدام کردند. اولین موانعی که بعد از مانع آب در میدان رزم به آن برخوردیم خاکریزهای نانی شکل و یا هلالی شکلها بود که قوس آنها به طرف نیروهای ما طراحی شده بود که بسیاری از رزمندگان ما برای تسخیر این نانی شکلها شهید شدند و ما که کمی عقبتر از دیگر لشکرها وارد عملیات شده بودیم از بین پیکرهای مطهر این شهدا عبور میکردیم.

وی اظهار کرد: بعد از آن وارد نانی شکلها شدیم و برای شناسایی منطقه به رصد مواضع دشمن پرداختیم. در حال شناسایی، سردار همدانی شجاعانه به رصد منطقه میپرداخت به طوری که چند بار در تیررس دشمن قرارگرفت و گلوله دشمن به کنار ایشان اصابت میکرد. از آنجا که قوس هلالی شکلها به سمت عراقیها طراحی شده بود اگر عراقیها حمله سنگین میکردند نیروهای ما جانپناهی نداشتند و قطعا تلفات بسیاری را میگرفت.

فرمانده سپاه قدس استان گیلان در ادامه با اشاره به مجاهدتهای سنگرسازان بی سنگر گفت: بچههای جهاد سمنان دستور داشتند که آنجا خاکریز بزنند و این سنگرسازان بیسنگر در میان آماج خمپارهها و گلولههای دشمن بعثی به مجاهدتی وصفناپذیر مشغول بودند. سنگرسازان بیسنگر کربلای ۵ همچون همه عملیاتها بدون هیچ محافظ و سدی در برابر گلوله دشمنان یکی پس از دیگری در آن سیل عظیم آتش توپخانه دشمن به ایجاد خاکریز میپرداختند و یکی پس از دیگری یا شهید و یا زخمی میشدند، که صحنههای عجیبی از ایثار و دلاوری را به نمایش گذاشته بودند و در واقع همچون ظهر عاشورا از کیان و مقدساتشان دفاع میکردند.

وی اظهار داشت: لحظاتی بعد بالای یکی از هلالها یک دسته را دیدم که نشستهاند و فرمانده آنها در حال توجیه کردن آنهاست. فرمانده آنها میگفت "برادران بطریهای شربت شهادت را از کوله پشتیهایتان در بیاورید و بنوشید که هرکه بیاید طعم شهادت را خواهد چشید".

سردار محمدی افزود: بعد از انجام شناسایی، نیروها را توجیه و آماده عملیات کردیم و پاسی از شب گذشته بود که آنها را سوار بر تویوتا کردیم و به سمت منطقه عملیاتی حرکت کردیم. دو گردان میثم و گردان حمزه سیدالشهداء که من فرمانده گردان میثم بودم و شهید خوشسیرت فرمانده گردان حمزه سیدالشهداء بود به همراه هم حرکت کردیم به سمت میدان امام رضا (ع) و در راه که میرفتیم جاده شدیدا زیر آتش بود و نگران نیروها بودیم که آیا سالم به منطقه میرسند. پس از طی مسافتی در جاده منتهی به منطقه عملیاتی به محلی که قرار بود لشکر ما مستقر شود رسیدیم و به سختی در تاریکی شب گردانمان را در کانال مستقر کردیم. ماموریت ما پیشروی به سمت جزیره بوارین و همچنین تصرف منطقه سمت چپ دوئیجی بود.

وی ادامه داد: یکی از نیروهای اطلاعات و عملیات به نام شهید سید مهدی نایبی راد را بخاطر میآورم که آنقدر شجاع و دلیر بود که در طول جنگ معروف بود که برای هیچ خمپارهای خیز نرفت، نایبی روز عملیات آمد و به من گفت که بلدِ راه است و آماده شویم برای حرکت و همین طور که در حرکت بودیم اصابت خمپارهها روی خط حرکت ما شروع شد. یکی از همین خمپارهها کنارم به زمین خورد و من روی زمین افتادم. احساس میکردم که پشتم میسوزد ولی اعتنا نکردم و دیدم که بیسیمچی و پیک من هم به زمین افتادند. پیک من یک ترکش به گلویش خورده بود و من را صدا کرد و ما کمی او را جمع و جور کردیم و به راه خود ادامه دادیم اما وی که اکنون جانباز قطع نخاع است ساعتها به خاطر اینکه نمیتوانست حرکت کند روی زمین مانده بود، چراکه نیروها فکر میکردند وی شهید شده است، نام او برادر صلحجو است.

فرمانده سپاه قدس استان گیلان در ادامه تبیین چگونگی پیشروی در منطقه عملیاتی کربلای ۵ گفت: بعد از پیشروی به نیروها روحیه میدادم. بلد راه که شهید نایبی راد بود به جلو میرفت و مسیرها را دوباره چک میکرد تا بهترین مسیر را برای پیشروی انتخاب کند و دوباره برمی گشت و مسیر را به ما اعلام میکرد. پیشروی ما ادامه داشت تا اینکه به شهید املاکی مسئول اطلاعات عملیات که در عملیات مسئول محور هم بود رسیدیم. داخل یک اتاقک نشسته بود و دوباره مسیر را برای من توجیه کرد. شهید املاکی به من تاکید کرد که تا جاده روشن نشده و آفتاب طلوع نکرده باید به محل مورد نظر برسید، ما نیز به سرعت به راه ادامه دادیم ولی در طول مسیر یک لحظه احساس کردم جاده امن نیست؛ بخاطر همین به نیروها گفتم از کنار جاده حرکت کنید و این موضوع کار را سخت میکرد و نیروها در زمین گِلولای به سختی حرکت میکردند.

وی خاطرنشان کرد: تقریبا در بوارین بودیم، من روی جاده در حرکت بودم که دشمن ناگهان ما را هدف قرار داد و خاک جاده به روی صورت ما پاشید و من خودم را به کنار جاده رساندم و درگیری ما از همانجا شروع شد. در همین هنگام در حالی که هوا به اصطلاح گرگ و میش بود تعدادی از میان آب بیرون آمدند و به سمت عقب پا به فرار گذاشتند. بعد از چند لحظه متوجه شدیم نیروهای عراقی هستند و در حال فرار بودند که توسط نیروهای ما از پشت مورد اصابت گلوله قرارگرفتند و روی یک تانک سوخته افتادند که درگیری در این مرحله یک درگیری تن به تن بود.

سردار محمدی به حماسه آفرینی رزمندگان در بزنگاههای خطرناک و حساس اشاره کرد و افزود: یکی از صحنههای به یادماندنی عملیات جوانی بود که به روی جاده رفت و از بالا دشمن را هدف گرفت و این شجاعت و دلاوری او نیز زبانزد نیروها بود و روحیه سلحشوری نیروها را دو چندان کرده بود.

وی همچنین ادامه داد: در هنگام درگیری وقتی آرپی جی زنها میخواستند تیربارچی مقابل را از کار بیندازند یکی پس از دیگری مورد اصابت گلوله مستقیم قرار میگرفتند و این برای ما نشانگر این بود که یک تک تیرانداز در زاویهای دیگر در حال درو کردن نیروهای ماست. یکی از نیروهای ما خودش را به طرف دیگر جاده رساند و خود را از صحنه درگیری دورکرد تا بتواند تک تیرانداز را به دام بیندازد. ایشان برادر قربانی نماینده مردم آستانه اشرفیه در دوره نهم مجلس شورای اسلامی بود. وی فردی نترس، شجاع و مبارز بود که اکنون نیز در سنگری دیگر در حال خدمت است. قربانی تعریف میکرد که "من داخل نخلستان شدم و از پشت سر تک تیرانداز عراقی به سمت وی رفتم که به سرعت متوجه حضور من شد و برگشت و دو تیر به بازوان من زد و دوباره مشغول تیراندازی شد بدون آنکه مطمئن شود مرا کشته یا نه؛ با همان وضعیت در حالی که دستم شکسته بود بلند شدم و اسلحه را برداشتم و به سختی به سمت وی شلیک کردم و او را از پا درآوردم".

فرمانده سپاه استان گیلان تصریح کرد: در مرحلهای از عملیات دستور رسید که ۲۰۰ متر به عقب برگردیم و به موقعیتی که برادر املاکی شما را توجیه کرد برگردید و حتی یک نفر از طرف شهید املاکی آمد و گفت "برادر املاکی گفته هر طور شده محمدی را برگردان". من هم از پشت بیسیم گفتم که به هیچ عنوان عقبنشینی نمیکنم، ولی بالاخره برای اجرای دستور مجبور به عقبنشینی شدیم تا مجدداً بتوانیم به منطقه برگردیم و برای بازپسگیری آن اقدام کنیم. به همین خاطر از جاده عقبنشینی نکردیم و از راه نخلستان رفتیم و در مقابل دوئیجی مستقر شدیم.

وی افزود: من که سه شب بود خواب به چشمانم نیامده بود، روی خاکریز دراز کشیده و چفیهای را روی صورتم انداخته بودم. در خواب و بیداری و در همان حالت درازکش روی خاکریز خمپارهها را رصد میکردم که کجا به زمین میخورد که در این لحظات یکی از نیروها به نام برادر کریمی که از بچههای اطلاعات عملیات لشکر قدس بود آمد کنار من دو زانو نشست روی خاکریز که با من دست بدهد که یک خمپاره درست در چند قدمی ما به زمین اصابت کرد و ترکش این خمپاره پای او را قطع کرد و همچنین چند نقطه از بدن من و دیگران هم مورد اصابت ترکش قرار گرفت و دست من بیشترین ترکش را خورد و سینه من هم ترکش خورده بود که از همان جا به سمت پایین خاکریز غلتیدم و بیهوش شدم. بعد از آن به اورژانس صحرایی جهت مداوای اولیه منتقل شدیم و بعد از آن به بیمارستان اهواز و نهایتا به تهران اعزام شدم. شدت جراحت دستم به حدی بود که دست من را با سیم فلزی بخیه زده بودند و انقدر وضعیت بدی داشت که با نخ بخیه جمع نمیشد. بعد از اندکی مداوا در بیمارستان تهران و تبریز برای حضور در مرحله دوم عملیات خودم را به منطقه رساندم که گردان را به خط پدافندی فرستاده بودند و مسئولیت گردان را به جانشین من، شهید ابراهیم کشاورز که یک معلم بود سپرده بودند و ایشان بر اثر اصابت راکت هواپیما به سنگرشان بعدها شهید شدند و من هم درکنار شهید املاکی که مسئول محور بود کمک میکردم.

سردار محمدی در پایان با اشاره به زیباییهای جبهه اظهار داشت: زیبایی جنگ در آن بود که علیرغم اینکه ما درگیر یک کار خشن بودیم که نام آن کاملا تداعی کننده اتفاقات و خشونتهاست، کلمه جنگ به خودی خود خشن است، ولی من یادم هست که از همان لحظه اول اعزام تا اوج درگیریهای جنگ رزمندگان به شوخیهایی میپرداختند تا روحیه خوب و چهرهای خندان داشته باشند. خاطرهای از آن شوخیها و شیطنتها در جبهه را برای نسل جوان بازگو میکنم و آن خاطره از یک شهید است. شهید حسن موسوی از آب میترسید و برای اینکه ترس او را بریزیم، شیطنتی انجام دادم و جلیقه نجات را به پای او پوشاندم و خوب به دلیل اینکه جلیقه روی آب میایستد او با سر به زیر آب رفت و مقداری که آب خورد و دست و پا زد او را از آب بیرون آوردیم و با این شیطنت هم ترس او از آب از بین رفت هم بچهها خندان شدند. البته هیچگاه این شوخیها به آزار و اذیت به معنای بد تلقی نمیشد و رزمندهها نسبت به همدیگر برادرانه رفتار میکردند و دوستی عمیقی بین آنها برقرار بود.

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار