سردار شهید شوشتری روایت می‌کند؛

اقتدای فرمانده شهید خراسانی به امام حسین (ع) در کربلای «میمک»

سردار شهید «شوشتری» در خاطرات خود آورده است: شب قبل از عملیات عاشورا در منطقه میمک، مهدى میرزایى به من گفت من شهید مى‏‌شوم و دوست دارم وقتى شهید مى‏‌شوم بدون سر باشم.
کد خبر: ۴۸۴۹۹۲
تاریخ انتشار: ۳۰ مهر ۱۴۰۰ - ۰۹:۲۶ - 22October 2021

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از مشهد، «مهدی میرزایی» بنیانگذار تخریب در یگان‌های رزم خراسان و فرمانده تیپ امام موسی کاظم (ع) از لشکر ۵ نصر در نوزدهم شهریور ۱۳۴۱ در «مشهد» متولد شد. وی سرانجام در ۲۹ مهر ۱۳۶۳ در عملیات «عاشورا» در «میمک» به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیکر مطهر این فرمانده خراسانی پس از تشییع باشکوه در مشهد، در بهشت رضا و در جوار همرزمان شهیدش آرام گرفت.

به‌مناسبت فرارسیدن سی‌وهفتمین سالگرد شهادت سردار مهدی میرزایی، به ذکر خاطراتی در خصوص این فرمانده دلاور سپاه اسلام به روایت همرزمانش خواهیم پرداخت.

ضرب دست آقا مهدی

سردار اکبر نجاتی روایت می‌کند: زمانی که دست شهید میرزایی آسیب دیده بود باید دائم با دستش کار می‌کرد. بچه‌ها را که می‌دید متوجه نیستند دستش را مثل پلخمون‌هایی (تیرو کمان) که برای پرتاپ سنگ می‌چرخانند، می‌چرخاند بعد یکدفعه به پشت بچه‌ها می‌زد با توجه به‌ اینکه تابستان بود و بچه‌ها یک بلوز بیشتر به تن نداشتند ضربه دست ایشان آنچنان می‌چسبید که آه از دل آنها برمی‌خواست.

آقا مهدی هر وقت هم می‌زد فرار می‌کرد به‌گونه‌ای که بچه‌ها به گردش هم نمی‌رسیدند چون آدم بسیار چابک و چالاکی بود.

آقامهدی چون خوب شنا می‌کرد هر کس را در استخر یا رودخانه گیر می‌آورد آب می‌داد. بچه‌ها سعی می‌کردند با شهید میرزایی داخل آب نروند چون می‌دانستند اگر با ایشان بروند داخل آب حتما آب می‌خورند.

عبور از هور

سردار حسن انجیدنی روایت می‌کند: به اتفاق مهدی میرزایی و چند نفر دیگر برای شناسایی به هور رفته بودیم. هور نهرهای پرآب با فشار زیاد داشت. این نهرها خیلی عمیق بودند و پهنای زیادی هم داشت.

امکان رفتن داخل آب نبود چون احتمال داشت آب ما را ببرد. مانده بودیم چه کنیم که یک مرتبه شهید میرزایی خودش را توی آب انداخت و زیر آب رفت. با خود گفتیم آب ایشان را برد بعد دیدیم مقداری آن طرف‌تر از آب بیرون آمد و گفت این طوری از آب رد شوید.

چون علاجی نداشتیم، زدیم به آب و هر کدام از جایی بیرون آمدیم. سپس در حالی که آقامهدی جلودار بود تا آخر خاکریزی که آنجا بود رفتیم و مهدی خودش را به خاکریز چسباند.

هر چه می‌گفتیم مواظب باش فایده‌ای نداشت حدود ۱۵ کیلومتر از منطقه خودی دور شده بودیم. هیچ کس نبود فقط صدای ماشین‌های عراقی می‌آمد آنجا را شناسایی کرده و برگشتیم.

اقتدای فرمانده شهید خراسانی به امام حسین (ع) در کربلای «میمک»

خلاقیت در زمین‌گیر کردن دشمن

سردار سیدمجید مصباحی روایت می‌کند: در عملیات خیبر، در جاده خندق یک تعداد از عراقى‌‏ها جا مانده بودند. جاده باریکى که دو طرف آن را آب‏ گرفته و از یک طرف هم بعثى‌ها در هور مستقر شده بودند و هر کدام از بچه‌‏ها که جلو مى‏‌رفت او را با تیر مى‏‌زدند. هیچ راهى براى ما نگذاشته بودند و هر کسى که مى‏‌خواست برود یا مجروح و یا شهید مى‏‌شد.

در جایى که بچه‌‏ها سنگر گرفته بودند غلطکى بود. آقا مهدى رفت و روى آن را گونى چید و یک تیر بار هم روى آن وصل کرد. همزمان که به طرف دشمن تیراندازى مى‏‌کرد خودش هم پشت آن غلطک سنگر گرفت.

او با غلطک جلو مى‌‏رفت و تمام جاده را از وجود عراقى‌‏ها با شهامت و شجاعت خود پاکسازى کرد و جاده خندق را آزاد کرد. بچه‌‏ها بعد از آن اسم این حرکت را عملیات غلطکى آقا مهدى گذاشتند.

سفر حج و سازندگی روحی

سیدهاشم موسوی روایت می‌کند: مهدی میرزایی خیلی آدم شوخ‌طبعی بود و خنده از لبان او دور نمی‌شد.

یک روز به ایشان گفتم: خیلی نورانی شده‌ای حتماً این بار شهید می‌شوید. او در پاسخ گفت: نه.

گفتم: چرا؟ من این دفعه حلوای تو را می‌خورم. مهدی گفت: نه شهید نمی‌شوم.

گفتم: برای چه؟ گفت: من می‌دانم که اگر ۲۴ ساعت قبل از عملیات به یک نفر هم فحش بدهم یا دعوا کنم شهید نمی‌شوم.

این جریان گذشت تا اینکه نزدیک عملیات عاشوار سال ۱۳۶۳ بود که آقامهدی از مکه برگشت از آن به بعد ما خنده‌ای به آن صورت از او ندیدیم.

یک روز به او گفتم: این بار حتماً شهید می‌شوی. گفت: دعا کن.

گفتم: دیگر نمی‌روی بچه‌های مردم را بزنی یا دژبان‌ها را دعوا کنی می‌خواهی شهید بشوی.

گفت: اگر انسان رفتار و گفتارش سالم باشد شهید می‌شود.

اقتدای فرمانده شهید خراسانی به امام حسین (ع) در کربلای «میمک»

 شهادت در کربلای میمک

سردار شهید نورعلی شوشتری روایت می‌کند: شب قبل از عملیات میمک، مهدى میرزایى به من گفت: من شهید مى‏‌شوم و دوست دارم وقتى شهید مى‏شوم بدون سر باشم.

بچه‌هایى که در کنارش بودند با میرزایى شروع به شوخى کردند و گفتند: اگر مى‏‌خواهى سر نداشته باشى، الان ما مى‌‏گیریم سرت را مى‏‌بریم.

در جریان عملیات عاشورا، ارتش بعث عراق روی تپه‏‌اى که به خط ما مشرف بود پاتک کرد. میرزایى که سوار بر یک تانک بدون برجک شده بود از موضعی که دشمن مشرف بود و همواره خط نیروهای خودی را زیر آتش گرفته بود حمله کرد و آنجا را از دست دشمن گرفت. در داخل همان تانک تیر مستقیم تانک به سر آقا مهدی اصابت کرد و همان طور که در خصوص نحوه شهادتش آرزو کرده بود شهید شد.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار