در خاطرات حجت‌الاسلام قرائتی آمد؛

گلایه امام خمینی (ره) از یک فرزند شهید/ ازدواج دو فرزند شهید به دستور امام راحل

برنامه «سمت خدا» برنامه‌ای است که با اجرای «نجم‌الدین شریعتی» به‌صورت زنده روی آنتن پخش شبکه سه اجرا می‌شود و در آن به بیان احکام دینی توسط علما پرداخته می‌شود.
کد خبر: ۶۰۲۴۳۸
تاریخ انتشار: ۱۸ تير ۱۴۰۲ - ۱۵:۲۷ - 09July 2023

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، برنامه «سمت خدا» برنامه‌ای است که با اجرای «نجم‌الدین شریعتی» به‌صورت زنده روی آنتن پخش شبکه سه اجرا می‌شود و در آن به بیان احکام دینی توسط علما پرداخته می‌شود. فیلم زیر که بخشی از یکی از قسمت‌های این برنامه است، شامل بیان خاطره‌ای از حجت‌الاسلام و المسلمین «محسن قرائتی» درباره ازدواج یک پسر شهید است.

واسطه امام خمینی برای ازدواج دو فرزند شهید

متن سخنان حجت‌آلاسلام قرائتی به شرح زیر است:

جوانی که یک فرزند شهید و جوانی حزب‌اللهی است، نزد من آمد. وی چند روز به خواستگاری رفته بود و کارش تاب می‌خورد. وی یک مورد را پسندید و به خواستگاری رفتند، اما عروس وی را رد کرد.

پس از آن پسر به دختر زنگ زد و از او پرسید: تو چرا مرا رد کردی؟

دختر گفت: پدر تو در جبهه شهید شده است. من می‌خواهم با کسی که پدر دارد ازدواج کنم. من می‌خواهم پدرشوهر داشته باشم.

پسر از این حرف ناراحت می‌شود، به خانه می‌آید. عکس پدرش را برمی‌دارد و شروع به صحبت با او می‌کند. از او گله می‌کند و از او می‌پرسد: «پدر، چرا به جبهه رفتی و پنج یتیم برای مادرمان گذاشتی؟ حالا من بزرگ شده‌ام و می‌خواهم ازدواج کنم، موارد زیادی مرا قبول نکرده‌اند. در این مورد هم که من پسندیده‌ام، عروس به من گفت: تو پدر نداری؛ به همین خاطر من با تو ازدواج نمی‌کنم.»

پسر برایم تعریف کرد: «من کمی به پدرم گله کردم و خوابم برد. با آنکه من آن وقت روز نمی‌خوابم. کمی با عکس دعوا کردم و بعد خوابم برد.»

پدرم به خوابم آمد و به من گفت: «چرا به من انتقاد می‌کنی؟ من به فتوای امام خمینی (ره) به جبهه رفته‌ام. من که هوس جنگ نداشتم. به مملکت ما حمله شد و دفاع، واجب است. به من نیش نزن و سربه‌سر من نگذار.»

در این میان دیدم که شهدای زیادی آمدند و امام خمینی (ره) وارد شدند و همه به احترام امام برخاستند. ایشان خطاب به من فرمودند: «شما چرا پدرتان را نقد می‌کنید؟ وظیفه شرعی او بوده است که به جبهه رفته. شما اگر حرفی داری، با من بزن، چرا به پدرت می‌گویی؟ من پدر تو را به جبهه فرستادم. اگر هم ناراحتی، به من تشر بزن. چرا به شهید نیش می‌زنی؟»

پس از آن ایشان به یکی از شهدا اشاره کردند و به ایشان فرمودند که شما دختر خود را به این پسر بدهید.

آن شهید گفت: چشم

دختر این شهید، دکتر است و داماد فوق دیپلم. پدر دختر آدرس منزلش را داد.

فردای آن روز من خوابم را برای مادرم تعریف کردم و او موافقت کرد که برای بررسی خانه دختر برویم. به محض آنکه زنگ در را زدیم، طوری از ما استقبال کردند که انگار چند روز است که منتظر ما هستند.

پرسیدم: شما می‌دانستید که من می‌آیم؟

مادر دختر گفت: شما برای خواستگاری آمدید. دیشب شوهر شهیدم به من گفت دخترم را به پسر فلان شهید بدهید. ما منتظر بودیم تا ببینیم چه کسی می‌آید.

انتهای پیام/ 118

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار