معرفی کتاب؛

شُهرگان شهر

کتاب «شهرگان شهر» در برگیرنده خاطرات شهدا و بیانگر سیره عملی آن‌ها، حاصل ۱۰ سال تحقیق است که به قلم «سیمین وهاب‌زاده مرتضوی» به رشته تحریر در آمده است.
کد خبر: ۵۸۲۵۶۴
تاریخ انتشار: ۲۲ فروردين ۱۴۰۲ - ۱۰:۲۹ - 11April 2023

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از مشهد، مجموعه نه جلدی «شهرگان شهر» در برگیرنده خاطرات شهدای استان خراسان رضوی است که به قلم «سیمین وهاب‌زاده مرتضوی» به رشته تحریر در آمده و توسط انتشارات «بهار اندیشه» به شمارگان ۲۰۰ نسخه در ۱۲۳ صفحه در سال ۱۳۸۹ چاپ و منتشر شده است.

خاطرات انتخاب شده از میان هزاران حادثه‌ی تلخ و شیرین آن به خون‌خفتگان شهید برگزیده شده است و این به معنای بهترین وقایع زندگانی آن گرامیان نیست، چراکه چه بسیار از حوادث روزگار آنان نه در جایی ثبت شده و نه کسی از آن‌ها آگاهی یافته است و لذا در غبار ایام محو گردیده و آیندگان از دستیابی به آن محروم مانده‌اند.

این حرمان فرهنگی به دو دلیل به وقوع پیوسته ابتدا آنان که آماده جانبازی در راه خدا شدند چندان به باقی ماندن نام و نشان خویش راغب نبودند. زهدی پنهان اکثر آنان را به سکوت و خاموشی وامی داشت. آن‌ها نه تنها به سختی می‌پذیرفتند تا از خودشان و آنچه در این راه شکوهمند و آسمانی بر آنان رفته بود سخن بگویند بلکه سعی در پنهان داشتن آن نیز می‌کردند تا مبادا خدای ناخواسته شائبه خودپسندی، خودنمایی و شهرت‌طلبی دامن منزهشان را آلوده سازد. زیرا آنکه بر آستانه ملکوت خدا ایستاده است و بی‌صبرانه منتظر بازشدن درهای بسته معرفت به گستره بی‌انتهای ملکوت و قرب الهی است، چرا باید به آنچه در حیات زمینی او اتفاق می‌افتد یا افتاده است توجهی داشته باشد.

کتاب «شهرگان شهر» حاصل ۱۰ سال تحقیق در پرونده‌های شهدای استان خراسان است و برای تولید آن مصاحبه‌هایی با خانواده، دوستان، و همرزمان شهدا صورت گرفته است.

این کتاب با حمایت اداره‌کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس خراسان رضوی به زیور طبع آراسته شده است.

بخشی از کتاب:

«قفس تن» روایتی از آزاده و جانباز شهید سید هادی هاشمی

عادت بعثی‌ها بود که به هر تازه واردی با شلاق و باتوم و کابل خوش آمد می‌گفتند. کامیون وارد اردوگاه شد و ایستاد. نگهبان‌ها بچه‌ها را یکی‌یکی از بالای کامیون می‌انداختند توی تونلی که از نیروهای بعثی درست شده بود. آن‌ها با چوب و چماق می‌کوبیدند به سر و صورت و پشت و پهلوی بچه‌ها، نوبت به من رسید. یادم آمد از دعایی که به وقت اضطرار می‌خواندم: «اللهم اجعلنی فی درعک الحصینه التی تجعل فیها من ترید»

از آن لحظه به بعد گویی من در قفسی قرار داشتم و ضربات بر بدنه‌ی قفس می‌خورد نه بر بدن من. امام صادق (ع) در توصیه به داوود الرّقی دعای حفظ انسان از خاطرات و بلایا را این گونه آموزش دادند.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها