دفاع‌پرس گزارش می‌دهد؛

بازی‌دراز؛ محل عروج مردانی است که در گذر زمان زنده‌تر می‌شوند

بازی‌دراز محل عروج مردانی است به زلالی آب و به عظمت کوه که تمام‌قد در مقابل کفر ایستادند و مردانه از حق دفاع کردند و در گذر زمان زنده‌تر می‌شوند.
کد خبر: ۶۶۶۶۷۱
تاریخ انتشار: ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۲۱:۰۰ - 11May 2024

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس  از لرستان، چند روزی است که رایحه اعزام کاروان‌های راهیان نور به منطقه عملیاتی «بازی‌دراز» به مشام می‌رسد. اردیبهشت ماه به نوزدهمین روز خود می‌رسد، کوله‌بار سفر را می‌بندم تا همراه جمعی از همکاران رسانه‌ای‌ام خاک پاک قدمگاه شما را طوطیای چشمانم کنم.

طبق قرار قبلی و با هماهنگی سازمان بسیج رسانه‌ای لرستان، ظهر چهارشنبه از لرستان قهرمان‌پرور حرکت می‌کنیم که کرمانشاه حماسه‌آفرین را پیش رو داشته باشیم. عطر شما در میان خاطرات سفر سال‌های گذشته ام به مناطق عملیاتی جنوب، می‌پیچد. چشم‌هایم بی‌قرار رسیدن به «بازی‌دراز» تابلو‌های فواصل شهر ها را می‌پایند.

هوای خنک اردیبهشت ماه، تماشای مناظر زیبا و سرسبزِ مسیر و گپ‌وگفت‌های همسفرانم، اجازه احساس خستگی را نمی‌دهند. ساعت سه و نیم بعد از ظهر در جاده کرمانشاه اتوبوس توقف کوتاهی می‌کند. پیاده می‌شویم. نسیمی ملایم صورتمان را نوازش می‌دهد. باید زود حرکت کنیم. برنامه‌ریزی شده است که همزمان با سایر مسافران راهیان نور در یادمان بازی‌دراز باشیم. ماشین‌ها با تقسیم عادلانه‌ی آسفالت سیاه، توسط خط سفید از کنارمان می‌گذرند.

در انباشته‌های ذهنم به دنبال قسمتی از متن کتاب «بر فراز آسمان»، زندگینامه شهید خلبان «علی اکبرشیرودی» ستاره جنگ‌های کرمانشاه و از شهدای بازی‌دراز می‌گردم که در وصیت‌نامه خود آورده است: «اگر برای احیای اسلام نبود، هرگز اسلحه به دست نمی‌گرفتم و به جبهه نمی‌رفتم. پیروزی‌های ما مدیون دست‌های غیبی خداوند است.» با پیج و تاب ماشین بر سطح جاده تمرکزم را از دست می‌دهم. غروب قصر شیرین عجب دلگیر است! با پخش یک مداحی به یاد شهدا، از ضبط اتوبوس، هوای دلمان کربلایی می‌شود.

به پادگان سیدالشهدا قصر شیرین می‌رسیم صفحه موبایلم ساعت هشت شب را نشان می‌دهد. بعد از چند دقیقه توقف، اتوبوس به سمت دبیرستان دخترانه کار و دانش صدیقه کبری -محل اسکان خواهران - حرکت می‌کند. به آنجا می‌رسیم، جمعی از بانوان از سایر شهر‌ها لرستان قبل از ما به آنجا رسیده اند.

بازی دراز؛ محل عروج مردانی که در گذر زمان زنده تر می شوند

برای ما که ۲۵ نفر هستیم، کلاس اندیشه ۱ در نظر گرفته شده است. صندلی‌های خسته از یک سال تحصیلی، کنار دیوار‌ها چیده شده اند و موکت‌های خاکی رنگ، کف کلاس را پوشانده اند. این سادگی، من را یاد اخلاص و صفای رزمندگان هشت سال دفاع مقدس می‌انداز که بدون هیچ تجمل و تکلفی خالق زیبا‌ترین تابلو‌های حماسه و ایثار شدند. پس از قرائت نماز مغرب و اعشا و صرف شام، به داخل سالن می‌روم، عکس شهیدی بر دیوار توجه ام را جلب می‌کند. مقابل عکس می‌ایستم و با خود زمزمه می‌کنم: «شهید که باشی دیگر کار تمام است و یک شبه راه صد ساله را رفته ای. حالا مدرسه‌های شهر هم یاد تو را نفس می‌کشند و نامت، نشانی جاده‌های افتخار، حماسه و ایثار را بخش به بخش به یادمان می‌آورد.»

سهم هر کدام از ما یک پتو است. دو ساعتی هست که خوبیده ام. با صدای زنگ گوشی یکی از همسفران، همگی از خواب بیدار می‌شویم و بلافاصله وسایلمان را جمع می‌کنیم و صبحانه‌ای مختصری که از قبل آماده شده است را به رگ می‌زنیم که لحظاتمان را به اذان صبح وصل کنیم. بعد از خواندن نماز در محوطه مدرسه جمع می‌شویم. اتوس به موقع می‌رسد.

بازی دراز؛ محل عروج مردانی که در گذر زمان زنده تر می شوند

هوا گرگ و میش است. شوق رسیدن به یادمان شهدای بازی دراز هر لحظه در وجودم بیشتر می‌شود. غرق در افکار خود می‌شوم و به یاد شهدایی که در خاک میهن‌مان به دست دشمن متجاوز مظلومانه به شهادت رسیدند، اشک بر گونه‌هایم می‌غلتد.

جز اولین کاروان‌ها هستیم که به نزدیکی پارکینگ یادمان شهدای بازی دراز می‌رسیم. اما راننده ترجیج می‌دهد همان جا پارک کنند و مسافت مانده تا پارکینگ را پیاده برویم. استدلالش هم این است که تا ساعاتی بعد پارکینگ خیلی شلوغ می‌شود و نمی‌توانیم به موقع از آنجا خارج شویم. چانه زدن و مخالفت بعضی از دوستان هم بی‌فایده است و مرغ آقای راننده یک پا دارد!

مسئول کاروان از ما می‌خواهد فقط تا یادمان امام رضا (ع) که تقریباً در وسط‌های راه یادمان شهدای بازی دراز است، برویم و همانجا زیارت کنیم و برگریدم. از سختی‌ها بالا رفتن تا رسیدن به قله برایمان می‌گوید و شلوغی مسیر.

حرکت می‌کنیم. مقداری جلوتر می‌رویم اتو بوس استان کردستان که چند صندلی خالی دارد، می‌ایستد. دَم راننده اش گرم ما را به پارکینگ می‌رساند.
تا رسیدن ما به آنجا اتوبوس‌های vip با پلاک‌هایی از سراسر کشور، یکی پس از دیگر به جایگاه می‌رسند. در جلوی هر اتوبوس یک بنر با عبارت «کاروان زیارتی گرامیداشت شهدای عملیات غرور آفرین بازی دراز (کرمانشاه)» که مزین به تصویر شهیدی از استانشان  است خودنمایی می‌کند و بنر اتوبوس کاروان ما نیز مزین به عکس شهید والا مقام «توکل مصطفی زاده» است. رفته رفته جمعیت بیشتر می‌شود. من و همکارانم به سمت یادمان شهدای بازی دراز حرکت می‌کنیم. با هم قرار می‌گذاریم اگر از هم جدا شدیم، موقع برگشت از یادمان شهدا، در پارکینگ منتظر هم بمانیم.

اولین چیزی که در جاده بازی دراز توجه ام را جلب می‌کنند حضور همه اقشار و افراد در سنین مختلف است. همه آمده اند. مادرانی عصا به دست آمده اند تا به یاد مادران شهدای گمنام که شاید حالا در قید حیات نباشند، برای شهدا مادر باشند. به یاد مادری که نمی‌دانست وقتی که آب پشت سر فرزندش می‌ریزد آخرین آب است و نمی‌دانست وقتی جگر گوشه اش برگشت و نگاهش کرد، آخرین نگاه بود. پدرانی آمده اند به یاد پدران شهدا که قامت مردانه شان در غم از دست دادن فرزند خم شد، اما نشکست.

بازی دراز؛ محل عروج مردانی است که در گذر زمان زنده تر می‌شوند

رزمندگان پیشکسوت هشت سال دفاع مقدس آمده‌اند که به یاد تابستان‌هایی که گرما بر تن سیم خاردار‌ها می‌چسبید و زمستان‌هایی که سوز سرما بر دیواره‌های سنگر‌ها آوار می‌شد و تیر از پی تیر می‌بارید و خمپاره‌ها هیچ رحمی به نگاه خاکریز‌ها نمی‌کردند، اشکی بر دیده جاری کنند و میثاقی دوباره با همرزمان شهید شان ببندند و بگویند «تا آخر ایستاده ایم.»

دانش آموزان آمده اند که یادی کنند از بهنام محمدی‌ها و حسین فهمیده‌ها و از راوی‌های کاروان شان بشنوند قصه آنهایی که هنوز شیرینی کلاس درس، همنشین لحظاتشان بود و مادر، ِاسپند تاب دار برایشان دود می‌کرد و زیبایی افکارشان را در میان کاغذ‌ها ورق می‌زدند که ناگهان، سوت موشک‌ها دل شهر را به لرزه درآورد و قاسم‌های زمان عزم رفتن به میدان کردند.

بازی دراز؛ محل عروج مردانی که در گذر زمان زنده تر می شوند

خانواده‌هایی فرزند خردسال در آغوش را که می‌بینم، به یاد خانواده‌های حاضر در واقعه عاشورا می‌افتم و این جمله در ذهنم تداعی می‌شود که مکتب ابا عبدالله الحسین(ع)، تاریخ و جغرافیا نمی‌شناسد. 

مقداری از مسیر را طی می‌کنم. وجود موکب‌های بین راه و پذیرایی از کاروانیان، نیز تداعی کننده پیاده روی اربعین است. آری اینجا همه چیز بوی کربلا می‌دهد. دلم نمی‌آید از نیمه راه برگردم. ادامه می‌دهم. اینجا صحنه گردان معرکه خود عشق است.

بازی دراز سرود عاشقانه‌ای است که از دل کوه سر بر آورده است و تا ابد حماسه عشق می‌سراید اینجا محل عروج مردانی است به زلالی آب و به عظمت کوه که تمام قد در مقابل کفر ایستادند و مردانه از حق دفاع کردند و در گذر زمان زنده تر می‌شوند.

بازی دراز؛ محل عروج مردانی که در گذر زمان زنده تر می شوند

 اینجا چفیه‌ای به وسعت آسمان باز است و صدای بال ملائک به گوش می‌رسد، مسافرانی که قدم در حریم قدسی مقربان درگاه حق نهاده اند؛ دیگر نباید آنها را مسافر خواند، بلکه مهمانان ویژه‌ای هستند که ندای «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ ۖ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى» آنها را به سوی خود فرا خوانده است.

امروز به عنوان زائر سرزمین نور قدم در جاده‌هایی گذاشته ایم که طعم تلخ تجاوز را چشیده اند، اما شانه‌هایشان به نشان ایستادگی تا پیروزی بر دشمن، مفتخر است. اگر نتوانستیم در موازات این جاده‌ها حرکت کنیم، چشم‌ها را می‌بندیم و با دیده دل می‌بینیم شکوه و عظمت ایثار را.

با شنیدن صدای سخنرانی سردار «غلامرضا سلیمانی» رئیس سازمان بسیج مستضعفین سرم را به جایگاه اجرای برنامه گرامیداشت شهدای عملیات بازی‌دراز و صعود سراسری بسیجیان سراسر کشور به ارتفاعات بازی‌دراز می‌چرخانم.

وی با بیان اینکه عملیات بازی‌دراز یکی از مهم‌ترین عملیات‌های انجام شده در دوران دفاع مقدس است، اظهار داشت: در مدت کمتر از یک سال بعد از این عملیات، عملیات‌های زیادی شکل گرفت.

سردار سلیمانی با اشاره به اینکه دشمنان انقلاب و متجاوزین بعثی آرزوی باطل‌شان به گورستان تاریخ سپرده شد، گفت: ما باید رفتار شهدا را سرلوحه خود قرار دهیم و بدانیم جهادگری، ولایی بودن و خدا محور بودن، امروز لازمه جامعه است.

 رئیس سازمان بسیج مستضعفین ادامه داد: باید در مقابل دشمنان بایستیم و باید جهادی حرکت کنیم. خون شهدا تکلیفی بر گردن ماست تا بتوانیم گوشه‌ای از حق آنها را ادا کنیم.

لحظه وداع فرا  رسیده است. دل کندن از خاکی چنین مقدس که روزی معرکه نبرد حق بر علیه باطل بوده است و مردانی مرد برای کوتاه کردن دست دشمن متجاوز تا پای جان ایستادند، بسیار سخت است. اما چاره ای نیست باید رفت. با حسرت از یادمان شهدای بازی  دراز به سمت پارکینگ حرکت می‌کنم.

 بنابراین گزارش، عملیات غرور آفرین «بازی دراز» در اردیبهشت ماه ۱۳۶۰ توسط رزمندگان سپاه پاسداران و ارتش جمهوری اسلامی ایران با پشتیبانی تیزپروازان هوانیروز کرمانشاه که در راس آنان خلبان شهید شیرودی حضور داشت، انجام شد.

در هشت روز عملیات دلاورانه، ارتفاعات بازی دراز -از مناطق و ارتفاعات مهم میان شهرستان‌های سرپل ذهاب، قصرشیرین و گیلانغرب - از چنگال متجاوزان رژیم بعثی خارج و دشمن با تحمل هزاران کشته و صد‌ها اسیر و انهدام تانک‌ها و تجهیزات نظامی مجبور به عقب نشینی شد.

گزارش از عصمت دهقانی

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها