به گزارش خبرنگار اخبار داخلی دفاعپرس، آیتالله سید علی خامنهای، مبارز خستگیناپذیر نهضت اسلامی که مبارزاتش رژیم پهلوی را به ستوه آورده بود در ۲۸ آذر ۱۳۵۶ به ایرانشهر در جنوب سیستان و بلوچستان تبعید شدند. ایشان در ایرانشهر نیز همچنان مبارزات انقلابی را دنبال میکردند و میکوشیدند در این مسیر با جوانان ارتباط بیشتری برقرار کنند.
رسیدگی به مشکلات مردم با لباس بلوچی
حجتالاسلام سید حسین مطهری یزدی یکی از روحانیون مبارز و مبلغ اندیشههای امام خمینی در کتاب خاطرات خود میگوید: «زمانی که حضرت آیتالله خامنهای به چابهار و ایرانشهر تبعید شده بودند ایشان را میشناختیم و به ملاقات ایشان نیز میرفتیم. در آن موقع آقای راشد یزدی و حجتی کرمانی در آنجا تبعید بودند.
آیتالله خامنهای فعالیت چشمگیری در آن خطه داشتند؛ مثلاً برای سیلزدگان و قحطیزدگان آنجا پول جمع میکرد، برای آیتالله صدوقی در یزد و آیتالله بهاءالدین محلاتی در شیراز نامه مینوشتند و درخواست کمک برای فقرای آن منطقه میکردند.
ایشان گاهی هم لباس بلوچی میپوشیدند و در تویوتا مینشست و میرفتند به روستاها سر میزدند. در بحث وحدت شیعه و سنی هم در کنار آیتالله کفعمی فعالیت میکردند».
سفره ساده انقلابیون
سید احمد آوایی درباره خدمات و ادامه مبارزات آیتالله خامنهای در زمان تبعید در ایرانشهر اشاره کرد: تصمیم ما برای رفتن به پاکستان به حسب اتفاق مصادف شد با زمانی که آیتالله خامنهای به ایرانشهر تبعید شده بودند و آقای راشد یزدی همراه ایشان بود که با هم در خانه زندگی میکردند.
تابستان ۱۳۵۷ هوا بسیار گرم بود. ما آنجا خدمت آیتالله خامنهای رسیدیم، اما نگفتیم چه کاره هستیم. جوانان زیادی از جاهای مختلف برای دیدار ایشان آمده بودند و اتفاقاً در آن منطقه سیلی هم به راه افتاده بود و آقای خامنهای در مسجدی مسئول جمعآوری کمکهای مردمی بود. خاطره خوبی هم داریم. آن روز که خدمت ایشان بودیم، چند جوان دیگر هم از تهران برای دیدن ایشان آمدند. ظهر شد و همه با هم نماز جماعت خواندیم. در خانه فقط مقداری نان خشک با ماست وجود داشت. ما ناهار ماندیم و همه با هم ناهار خوردیم. چون ماست کم بود، مقداری هم دوغ درست کردند و همه فقط نان و دوغ خوردیم که لذت آن از همه غذاهای لذیذ دنیا بیشتر بود. بعد که خواستیم خداحافظی کنیم، ایشان تعارف میکردند که حالا بمانید. ما آن زمان نگفتیم که کجا میخواهیم برویم، فقط گفتیم که برای انجام کاری باید از مرز خارج شویم. ایشان دستور دادند که ما را تا زهدان برسانند.
شجاعت آیتالله خامنهای در بازجوییهای ساواک
بعد از انقلاب نیز حضرت آیتالله خامنهای برای کمک و رسیدگی به وضعیت مردم رهسپار زاهدان شدند، آیتالله علی آلاسحاق یکی از روحانیون مبارز نهضت اسلامی در کتاب خاطرات خود میگوید: «بعد از پیروزی انقلاب در زاهدان که بودیم از رادیو اعلام کردند یکى از مقامات بالا به زاهدان سفر مىکنند. ما هم خوشحال شده و فهمیدیم که آقاى خامنهاى از طرف امام مىآیند... تا آن زمان ایشان را از نزدیک ندیده بودم. ولى نامشان را زیاد شنیده بودم، پروندهاى که ساواک در مورد ایشان تشکیل داده بود را دیدم.
یک بار در زمان شاه ایشان را دستگیر کرده و از ایشان مىپرسند، ارتجاع چیست؟ مرتجع کیست؟ ایشان در جواب ارتجاع را در معنى لغوى «عقبگرد کردن» و در اصطلاح به معناى «عقبگرد کردن در مسائل سیاسى و اقتصادى» معنا کرده بودند و مرتجع واقعى در ایران را شاه معرفى کرده بودند. به خاطر اینکه کشورها را از نظر سیاست عقب نگه داشته است، در حالىکه حتى مصرىها نیز هواپیما مىسازند. سپس ایشان را به شکنجهگاه تهران فرستاده بودند. بعد از مدتى، دوباره ثابتى همان سؤالها را از ایشان پرسیده و ایشان هم گفته بود که در زاهدان به این سؤالات پاسخ دادم. قبل از این مکالمات، شنبه یا یکشنبه را نوشته بودند که خامنهاى حال پاسخ دادن ندارد. مشخص مىشود که ایشان را آنقدر اذیت کرده بودند که حتى توان حرف زدن را نداشته است. در ادامه نوشته بود: «وقتى بهبود یافت از او بپرسید» بعد از بهبودى که از او سؤال مىکنند، ایشان مىگویند: «در زاهدان جواب دادهام، دوباره از او مىپرسند: «نمىشود، باید مفصل پاسخ دهى» و ایشان دوباره همان پاسخ را مىدهد. من فریفته شجاعت ایشان شده بودم. وقتى به زاهدان آمدند گفتم: «آقا شما عجب جوابى به ساواکىها دادهاید.» گفت: «شما از کجا فهمیدهاید؟» گفتم، پروندهتان را مطالعه کردم.» گفت: «الآن اینجاست؟» گفتم: «خیر، سرجایش گذاشتم.»
انتهای پیام/ 151