به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاعپرس، کتاب «آخر شهید میشوی» از مجموعه کتابهای مدافعان حرم، توسط انتشارات روایت فتح منتشر شد. این کتاب به قلم «حسین شرفخانلو» به رشته تحریر درآمده است. نویسنده در این کتاب به زندگی و زمانه شهید مدافع حرم «صادق عدالتاکبری» پرداخته است.
در ادامه گفتوگویی که با نویسنده کتاب انجام دادهایم را میخوانید؛
دفاعپرس: ابتدا بفرمائید چرا اسم کتاب را «آخر شهید میشوی» گذاشتید و چه فلسفهای برای انتخاب این اسم وجود داشته است؟
صداق عدالتاکبری پاسدارزاده بود. یعنی در خانوادهای به دنیا آمد که پدرش سپاهی بود و مادرش معلمی انقلابی بود که این شهید مورد تربیت ایشان قرار گرفت. فضای خانواده آنها همگی مرتبط با جنگ بود؛ او متولد سال 1367 و اواخر جنگ تحمیلی بود.
وی در فضای جبهه و جنگ، جانبازی و شهادت به دنیا آمده و بزرگ شده بود. اولین خاطراتی که مادر شهید از زمان زبان باز کردن او دارد مربوط به روزهای آزادی اسرا است. پدر ایشان چون سپاهی بوده بیشتر روزها را تبریز نبود بلکه در ماموریتهای مختلف در مناطق کردستان عراق میگذراند؛ لذا شهید صادق بیشتر با مادر خود مانوس بود.
مادر شهید نقل میکند زمان آزادسازی اسرا وقتی تصاویر آنها را از تلویزیون نگاه میکردم اشکم جاری میشد. یک روز که تلویزیون در همان ایام، صحنه آزادی اسرا را نشان میداد مشغول کاری بودم که تازه صادق روی پا افتاده بود و راه میرفت. او آمد و دست مرا گرفت و گفت مادر بیا گریه کُن تلویزیون اسرا را نشان میدهد.
صادق عدالتاکبری کسی بود که طی سالها در همه مراسمهای شهدای تبریز در دهه 70 و 80 شرکت میکرد. او پای ثابت همه این مراسمها بود به نحوی که خیلی از کارها را خودش هماهنگ میکرد. از هماهنگی حجله شهید تا بحث اعلامیه، پوستر و بنر؛ بخاطر همین بحثها او در یک فضای شهیدپرور بزرگ شد که در بخشهای مختلف کتاب به قرینههای نزدیک به اسم کتاب، برمیخوریم.
زمانی که شهید صادق عدالتاکبری پاسدار میشود خیلی بچه شلوغی بوده؛ او از بچههایی بوده که یک جا بند نمیشده و در چارچوبها قرار نمیگرفت. زمانی که در دوره آموزشی بود گاهی از پادگان بیرون میرفت و دیر برمیگشت. برخی از صبحگاهها را شرکت نمیکرد و بخاطر همین کارها توبیخ میشد. برای شناخته نشدن، اسم دو شهید را اتیکت کرده بود و روی سینه میزد و تا پایان دوره آموزشی نیز کسی متوجه این کار او نشد تااینکه مادرش بعدها از وسایل شخصی او متوجه میشود.
زندگی صادق عدالت اکبری بر ریل شهادت بوده و البته ما در این کتاب، صادق را به روایت مادر معرفی میکنیم. مادر روایت میکند و جز به جز دیده میشود که او کاملا در فضای شهید و شهادت سیر کرده است.
دفاعپرس: آشنایی شما با این شهید که منجر به نگارش کتاب «آخر شهید میشوی» شد چگونه شکل گرفت؟
من قبل از کتاب «آخر شهید میشوی»، کتاب دیگری برای شهید مدافع حرم «حامد جوانی» نوشتم. روزی که برای رونمایی از این کتاب به تبریز رفتیم تازه دو ماهی بود که صادق به شهادت رسیده بود. شهید صادق عدالتاکبری دوستان زیادی داشت و پدر و مادر ایشان در مراسم رونمایی حاضر بودند. البته من شنیده بودم دوستان او هر شب بر مزار او مراسم و هیئت برگزار میکنند.
اطلاعات جالبی از شهید صادق عدالتاکبری داشتم، از جمله اینکه وصیت کرده بود در مراسم تشییعش کسی لباس مشکی نپوشد و نقل و نبات روی پیکر او بپاشند؛ که مادرش چنین کرده بود. من اولین بار مادر او را در مراسم رونمایی کتابم دیدم.
البته در حین رونمایی از کتاب خاطرات شهید جوانی، پدر او یک خاطره از شهید صادق عدالتاکبری گفت. خاطره این بود که روز 13 رجب یعنی دو روز قبل از شهادت صادق، او از سوریه با پدر شهید جوانی تماس میگیرد تا از طرف حامد روز پدر را به او تبریک بگوید.
پدر شهید جوانی از صادق سوال میکند که شما کجا هستید، او میگوید «من در دلامه و در کنار حامد هستم». پدر شهید میگفت «من متعجب شدم چراکه حامد در لاذقیه شهید شده و تا دلامه فاصله زیادی وجود دارد درحالی که او میگوید ما کنار هم هستیم!؛ دو روز بعد زمانی که صادق شهید شد من متوجه منظور او شدم که چرا میگوید کنار حامد هستم».
دفاعپرس: چقدر توانستید به شخصیت شهید «صادق عدالتاکبری» نزدیک شوید؟
من در این کتاب راوی روایتهای مادر شهید «صادق عدالتاکبری» هستم. البته روایتهایی که مادر صادق شاهد آن بوده و یا اینکه شاهد دسته اولی آن را روایت کرده در کتاب آمده است. مثلاً ما نحوه شهادت صادق را در کتاب نداریم چراکه مادر تنها روایتهایی را از شهادت او شنیده است.
تنها صحنه بعد از شهادت مواجه مادر با تابوت او است که در کتاب روایت میشود لذا سعی کردهایم چیزی بیشتر از روایتهای مادر را در کتاب نداشته باشیم و امانت روایت را حفظ کنیم.
دفاعپرس: مهمترین ویژگی شهید عدلت اکبری چیست؟
من در بین شهدای مدافع حرم یک بررسی انجام دادم و به این نتیجه رسیدم که آنها در فتنه سال 88 یک امتحان بزرگ پس دادهاند. مثلا این امتحان شهید صدرزاده و شهید صادق عدالتاکبری است. اینها در فتنه جانباز شدند؛ شهید صادق از جمله جانبازان فتنه 88 بود؛ انگار این جانبازی مقدمهای برای شهادت بوده است. این نکته جالبی بود که من برای سایر شهدای مدافع حرم نیز شاهد آن هستم.
نکته بعدی اینکه صادق کسی نبوده که بنشیند به ذکر گفتن و مراقبتهای خاص؛ او آدمی بوده که حتی نماز معمولی داشته و گاهی نمازش قضا نیز شده اما راه میانبر را توانسته بود پیدا کند و همین نیز صادق را نجات داد و باعث شهادت او شد؛ اخلاص و انرژی که پای کار شهدا میگذاشت راهگشا شد. او واقعاً با شهدا زندگی میکرد و آخر نیز با شهدا به شهادت رسید.
دفاعپرس: کتاب «آخر شهید میشوی» دومین تجربه شما در بحث شهدای مدافع حرم است؛ به نظر شما آیا این آثار تفاوتی با کتابهای منتشر شده دفاع مقدس دارند؟
«آخر شهید میشوی» چهارمین کتاب منتشر شده من است، چراکه من در گذشته دو کتاب برای پدرم نوشتهام. ایشان از شهدای دوران دفاع مقدس است و در عملیات والفجر یک به شهادت رسیده است.
دفاعپرس: به لحاظ ادبی تغییری در روایتهای آثار مربوط به شهدای مدافع حرم با دفاع مقدس ایجاد شده است؟
ما یکسری مفاهیم را بعد از انقلاب لمس کردیم چراکه در گذشته یکسری اسمها را تنها در ادبیات شنیده بودیم و نمونه قابل لمس و دیده شدن نداشتند. نمونه آن کلمه «ایثار و شهادت» است؛ در ادبیات دهه 40 و 50 چنین کلمهای به چشم نمیخورد. یعنی جامعه چنین فضایی نداشته تا کسی بخواهد از این مفاهیم چیزی را روایت کند.
ما تنها شنیده بودیم که «ام وهب» در کربلا با سر پسر خود چه کرده و در کنار این روایتها در شاهنامه خوانده بودیم که «رستم یلی بوده است». در کنار خواندن روایتهای کربلا و شاهنامه گاهی نیز فکر میکردیم کسانی خواستهاند واقعه کربلا را احساسیتر روایت کنند؛ اما وقتی در کشورمان با پدیده جنگ و شهادت روبرو شدیم و این مفاهیم در کوچه و بازار و محلههای ما عینیت پیدا کرد، مفاهیمی مانند مادر شهید، پدر شهید و فرزند شهید را درک کردیم.
هوشمندی انقلاب این بود که سعی کرد این روایتها را تا حدودی ثبت و ضبط کند. البته کار زمین مانده درباره جنگ خیلی زیاد است چراکه روایت ناشنیده و ناگفته، خیلی زیاد وجود دارد. ما در رابطه با دوران مختلف ازجمله مشروطه نیز شهدایی داریم که هیچ اثر مکتوب و مستندی از آنها نداریم اما بعد از انقلاب وقت داشتیم تا برخی از روایتها را مکتوب و ثبت و ضبط کنیم.
درست است که درباره انقلاب اسلامی و دفاع مقدس کتابهای زیادی به چاپ رسیده اما اگر بخواهیم نسبت بگیریم با کارهایی که ثبت نشده، خواهیم فهمید که روایتهای زیادی را ثبت نکردهایم. مادر شهید صادق عدالتاکبری میگفت من و صادق مدیون شهدای دفاع مقدس هستیم.
شهید صادق عینیت مفاهیم ایثار و شهادت را دید. او راه را دید و سپس انتخاب کرد اما شهدای دفاع مقدس نمونه قابل لمس قبلی نداشتند و نمونه شدند. شهدای مدافع حرم، نمونه قبلی داشتند چراکه شهدای دوران دفاع مقدس را دیده بودند.
دفاعپرس: آینده ادبیات دفاع مقدس را چگونه ارزیابی میکنید؟
ادبیات دفاع مقدس رو به پیشرفت است. اگر کتابهایی که ما در دهه 70 مینوشتیم را با تولیدات دهه 80 مقایسه کنیم، متوجه پیشرفتها خواهیم شد. در دهه 80 کتاب «دا» نوشته شد که نسبت به کارهای گذشته چندصد پله جهش داشته است. این جهش موجب شد که تراز کتاب مورد قبول دفاع مقدس بالا برود.
یعنی مخاطب اگر کتابی پایینتر از سطح کتاب «دا» ببیند اقبالی به آن نشان نمیدهد؛ روند پیشرفت ادبیات دفاع مقدس سالها پیش و از همان دوران دفاع مقدس شروع شده است. در مقاطع مختلف جهشهای خوبی در زمینه ادبیات داشتهایم که نمونه آن همین کتاب «دا»، «لشکر خوبان» و «پاییکه جاماند» بودند که تراز ادبیات دفاع مقدس را بالا بردند.
مخاطب در این مقطع انتظار بالایی از ادبیات دفاع مقدس دارد و کتابی مورد اقبال قرار میگیرد که بتواند سطح توقع مخاطب را تامین کند.
دفاع پرس: فضای شخصیت جوانان انقلاب با جوانان امروز دهه 70 و 80 فرق دارد و همین موضوع باعث فاصله با مخاطب جوان خواهد شد، ادبیات مدافعان حرم آیا این خلا را پوشش داده است؟
صادق یک جوان دهه نودی است. او در دهه 90 ازدواج کرده و به دانشگاه رفته است. او با شرایط دهه 90 زندگی کرده و لباس و کفشی که میپوشیده متعلق به این دوران بوده درحالی که جوانان دهه 60 مشهور به سادهزیستی بودهاند. آنها کت و شلوار نمیپوشیدند ولی جوانان حزباللهی دهه 90 لباس اتو شده و کت و شلوار میپوشند. این ویژگیها در ادبیات مدافعان حرم وجود دارد.
شهید عدالت اکبری یک آقازاده شیکپوش بود. او یک آدم بهروز و به لحاظ تمتعات مالی نیز برخوردار بوده است. صادق در محله بالاشهر تبریز خانه داشته و تمکن مالی داشت. اطرافیان به پدر او میگفتند شما که ثروتمندید دیگر چرا فرزندانت را به سوریه میفرستی، بهتر است آنها را به ترکیه بفرستید تا اوضاع جنگ سوریه آرام شود درحالی که صادق با جعل عنوان و اسم مستعار پدر به سوریه میرود.
شهید صادق چنین انتخابهایی را نیز پیش روی خود داشت لذا شهادت برای او اتفاق نبود، بلکه انتخاب بود.
انتهای پیام/ 121