گفتگو با علی کشوری فرزند شهید خلبان احمد کشوری:

مادرم دوست نداشت خلبان شوم

مادرم اجازه نداد که من خلبان شوم و به خاطر اینکه او راضی نبود، من هم قبول کردم در این زمینه تحصیل نکنم، اما در زمان کودکی وسایل پدرم وسیله بازی من بودند.
کد خبر: ۷۱۷۱۷
تاریخ انتشار: ۰۶ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۰:۱۶ - 25February 2016

مادرم دوست نداشت خلبان شوم

به گزارش گروه سایررسانههای دفاعپرس، شهدا دینی بر گردن مردم ندارند؛ بلکه آنها در آن شرایط وظیفه خود دانستند که کاری انجام بدهند.

همیشه مصاحبه گرفتن برایم لذتبخش است؛ اما گفتگو با بعضیها حس و حال دیگری دارد. مثل این دفعه که قضیه فرق میکند. علی کشوری کسی بود که در گفتگویی که داشتیم، برخلاف خیلی از حرف و حدیثهای عامیانه و سطحی به این تاکید داشت که شهدا هیچ دینی به گردن کسی ندارند. وی مدرک کارشناسی ارشد در رشته سینما دارد. ما نیز به بهانه موضوعاتی به گفتگو با وی پرداختیم که طی  این مصاحبه صحبت هایی درباره خاطرات شنیدنی از پدر و بحث های سینما و دفاع مقدس مطرح شد.

* تصویری که از پدرتان در ذهن دارید چگونه است؟ اطرافیان به چه شکل پدر را برای شما توصیف کردند؟

من شهریور 59 به دنیا آمدم. سه ماهه بودم که پدرم شهید شد. خاطره که بسیار است؛ اما قطعا خود من به شخصه خاطره ندارم. پدر با کارهای مهمی که در عمر کوتاه خود انجام دادهاند، در ذهن همه خاطرات بسیار دارند. در مراسمها از همه اتفاقاتی که در نوجوانی و جوانی پدرم تا زمان شهادت رخ داده صحبت میکنند. زمانی که هنوز جنگ به صورت رسمی شروع نشده بود، در قائله  کردستان و بحبوحه درگیری ایران با کومله عراق و همچنین محاصره پاوه که شهید چمران در آنجا حضور داشتند و تیمساز فلاحی از اعضای هوانیروز میخواستند حضور داشته باشند، پدرم به صورت داوطلب دست خود را بالا میبرند و آماده حضور در پاوه میشوند.

* شهر ایلام یادآور چه خاطراتی از پدرتان است؟

سر تا سر زندگی شهید کشوری و کارهای ایشان خاطره است. اما یک چیز مهم این است که پدرم در ایلام به شهادت رسیدند. هنوز هم که هنوز است، زمانی که به ایلام بروید پیر و جوان، زن و مرد زمانی که اسم شهید کشوری را بیاورید همه میشناسند و به صورت ویژه به ایشان علاقه دارند و هر کدام از این افراد انگار پدر عزیز خود را از دست دادند و خاطره پدرم برای آنها همیشه زنده است. در حالی که نزدیک به 35 سال از شهادت پدرم میگذرد.

* دلیل این ماندگاری و حس و حال شهید کشوری در ذهن مردم ایلام چیست؟

به خاطره اینکه در اواخر عمرشان که فرمانده بود، خانواده خود را در آن روزها به ایلام برد و در یکی از اتاقهای فرمانداری شهر مستقر کرد. زمانی که مادرم از ایشان دلیل این کار را میپرسند، ایشان میگویند که باید در کنار مردم باشید تا آنها دلگرم باشند. زمانی که مردم میفهمند خانواده فرمانده در کنار آنهاست، دلگرم می شوند و تاثیرات مثبت دارد. به همین دلیل است که مردم ایلام از شجاعت و رشادت و از خود گذشتگی ایشان یاد میکنند.

* دلیل این شجاعت شهید کشوری چیست؟

مادر و مادر بزرگم همیشه از شجاعت پدرم صحبت میکنند و میگویند ایشان خیلی نترس بودند و با قدرت تمام به کاری که میخواستند انجام دهند، اعتقاد داشتند. به لحاظ فنی و تکنیکی همه جوانب را میسنجیدند. حتی در مصاحبهها کوچکترین ترسی در صدا و رفتار وی وجود نداشت که این موضوع به اعتقاد و ایمان والای پدرم برمیگردد.

* با توجه به خاطرهای که از مردم ایلام تعریف کردید، اتفاقات غیر منتظره را شاهد بودید؟ اینکه از روی شباهت ظاهری شما را بشناسند؟

این اتفاقات پیش آمده است. نه از روی شباهت بلکه اگر فامیلی ما را بپرسند، بیشتر مطمئن میشوند و از خاطراتی که از بزرگ شدن پدرم در مازندران و زمان جنگ در ایلام و کرمانشاه میگویند. مردم ایلام و کرمانشاه خاطرات مستقیمی با شهید کشوری دارند. یکبار در محل شهادت پدرم مراسمی گرفته شده بود، مردم ایلام با شور و علاقه در یک منطقه مرزی آمده بودند. طوری عزاداری میکردند که انگار پدرم همان روز شهید شده بود. یکی از عشایر نزدیک با 70 سال داشت که با پسرشان آمده بودند. دیدم پیرمرد جلوی اشکهایش را نمیتواند بگیرد. رفتم با پسرشان صحبت کردم. گفتند زمانی که شما را دیده است خاطرات پدرتان برایش تداعی شده است. از طرفی پدرم با عشایر ارتباط مستقیم داشت. حتی با هلکوپتر خود در این منطقه مینشست و با آنها صحبت میکرد.

* اکثر پسرها علاقه دارند خلبان شوند. شما خودتان چرا خلبان نشدید؟

همیشه که این سوال را از من میپرسند، میگویم که مادرم اجازه نداد که من خلبان شوم و به خاطر اینکه او راضی نبود، من هم قبول کردم، در این زمینه تحصیل نکنم اما در زمان کودکی وسایل پدرم وسیله بازی من بودند.

*در خصوص حضور در سریال سیمرغ برایمان بگویید؟

سال 72 پیشنهاد بازی در نقش نوجوانی به من شد که در تحقیق پروژه هم کمک میکردم اما آن موقع سالم بود  باعث افتخار من بود که در نقش نوجوانی پدرم بازی کردم بعد از بازی کردن در این سریال به هنرعلاقمند شدم بعد از دریافت دیپلم مدیریت صنعتی خوندم تا اینکه در سال 84 رشته کارگردانی تئاتر هنر و معماری تحصیل کردم و در سال 90 رشته کارشناسی ارشد سینما خواندم.

* نظر خانواده درباره حضور شما در سریال چطور بود؟

موافق حضور من بودند. بعد از ساختن کار معترض بودیم. سریال نواقصی داشت اما سعی کردیم همه به پروژه کمک کنیم. اکثر مردم سریال را دوست داشتند.

* از پرواز چه ذهنیتی دارید؟

پرواز را خیلی دوست دارم. شاید تا آخر عمرم حسرت خلبان نشدن را داشته باشم. حتما نباید خلبان میشدم دیگه (خنده)

* با توجه به اینکه شما رشته سینما خواندید، نظرتان در خصوص وضعیت سینما چیست؟

من صاحب نظر نیستم که در زمینه تئاتر و سینما صحبت کنم. از افراد تحصیل کرده و با سابقه باید سوال کنید.

* بهترین فیلم دفاع مقدسی که مشاهده کردید؟

جواب این سوال سخت است. در گذشته فیلم «کانیمانگا» را نگاه میکردم.  بعد از فیلم «روز سوم» فکر نمیکنم فیلمی با موضوع دفاع مقدس ساخته شده باشد که من به آن علاقه داشته باشم.

* به نظر شما سینما دین خود را به شهدا ادا کرده است؟

به نظر من هیچ کس هیچ دینی به شهدا ندارد؛ چرا که شهدا نرفتند که دینی به گردن مردم بگذارند بلکه آنها در آن شرایط وظیفه خود میدانستند که باید کاری را انجام بدهند و به هدف خود فکر میکردند و رفتند و به بهترین وجه این کار را انجام دادند و از عزیزترین دارایی خود که جان آنها بود گذاشتند. برای اینکه امنیت و آسایش داشته باشیم. ما باید دلیل رفتن شهدا را درک کنیم. مگر نمیتوانستند با خانواده خود به شهر و کشور دیگری بروند؟ چرا که افرادی بودند که این کار را کردند اما شهدای ما ماندند. باید سراغ چرایی این موضوع برویم.

* بعد از تئاتر «کابوس شب نیمه آذر» چرا شاهد کارهای دیگری از شما نیستیم؟

آنقدر که به من لطف داشتند! ارگانهایی قول کمک داده بودند که تیم حرفهای داشته باش و ما کمک میکنیم. اما یک سال از این نمایش میگذرد و تمام هزینه تئاتر را خودم تامین کردم. هنوز هم سر این ماجرا بدهکارم. حتی به خاطر این موضوع ماشینم را فروختم. انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس رفتم اما کمکی حاصل نشد. در نمایش «کابوس شب نیمه آذر»  گروه بسیار خوبی داشتم. آقای بهرام ابراهیمی، ایوب آقاخانی که استادان من هستند. تک تک کسانی که در این تئاتر حضور داشتند، افراد شاخصی بودند با اینکه سالن سایه آماده نبود و همچنین نمایش را در آخر سال اجرا کردیم؛ اما استقبال خوبی را شاهد بودیم. روزی فهمیدیم که تمام هزینه را باید خودم بدهم که آخر کار بود. شاید اوایل کار این اتفاق میافتاد، این کار را انجام نمیدادم. چرا که هیچ ارگانی کمک نکرد. فروش یک گیشه برای تئاتر کافی نیست و این حرفها فایدهای ندارد؛ چرا که فقط جشنوارههای مختلف مقاومت، دفاع مقدس برگزار میکنند و بیشتر بودجهها هدر میرود.

* با توجه به اینکه کارگردانی میکنید، علاقه دارید فیلم سینمایی درباره پدرتان بسازید؟

 امکان آن وجود دارد؛ ولی در حال حاضر به آن فکر نمیکنم. اکنون طرحی در ذهنم دارم و مقدمات نمایش آن را فراهم میکنم.

منبع: باشگاه خبرنگاران

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار