یادداشت/ آزاده محمودیان

نسبت ما با فاطمه (سلام‌الله)

در طریق حق، سرسپردگی انسان به حکم الهی و دل‌سپردگی‌اش به امام و انسان کامل و ولی، از روی تعبّد همراه بامعرفت است، نه از روی انتخاب عافیت‌طلبانه؛ که این تعبّد از شعور و شهودِ «لَمْ أعْبُدْ رَبّاً لَمْ أرَهُ!» پدید می‌آید و آن «انتخاب» از متن و بطن اومانیسم و سکولاریسم. از آن، حیات طیبه و سعادت حاصل می‌شود و از این گمراهی بی‌پایان.
کد خبر: ۶۳۸۸۳۴
تاریخ انتشار: ۲۷ آذر ۱۴۰۲ - ۱۷:۰۰ - 18December 2023

نسبت ما با فاطمه (سلام‌الله)گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس - آزاده محمودیان؛ واقعه تلخ کوچه، جانگداز است. حادثه بین دیوار و در، درد را به استخوان هر شیعه‌ای می‌نشاند. ماجرای دستانِ بسته‌شده، بغضی خشم‌آلود در گلو می‌آفریند. اما... تلخ‌تر و جانگدازتر، مظلومیت علی و فاطمه (علیهما‌السلام) در امروز و اینجاست!

در روضه اهل بیت بیش از گریه به تفکر نیاز است، به غور در نسب میان ما و ایشان؛ و اینکه ما را چه نسبتی است با وقایع سال یازدهم هجری؛ و مگر ما شیعیان سال ۱۴۴۵ هجری را چه نسبتی می‌تواند با آن ایام باشد؟! برای پاسخ باید گذاری کنیم به روز‌های آن سال نامیمون.

همه چیز از آن «مصیبت بزرگ»، از «رَزیّة یوم‌الخمیس» آغاز شد؛ آن هنگامه‌ای که پیامبر در بستر احتضار، سر بر پای علی نهاده بود و نفس‌های آخر حیات مبارکش هنوز در هوای امت پراکنده می‌شد. بزرگان اصحاب دورتادور حضرت گرد آمده بودند و دختر عرشی‌اش در میان خوف و رجا در گوشه‌ای شاهد آخرین آنات پدر بود؛ و مگر در این لحظه چه پیش آمد که سرآغاز غم‌های انسانی شد؟ حضرت به اصحاب فرمود: کاغذ و قلمی بیاورید تا در این لحظاتِ پایانی وصیتی برای شما باقی گذارم تا با آن هدایت امت قطعی شده، هرگز گمراه نشوند. برخی اصحاب برای اطاعتِ امر برخاستند، اما یکی از حاضران (عمر بن خطاب) با این خواسته پیامبر مخالفت کرد؛ او گفت: پیامبر هذیان می‌گوید و کتاب خدا ما را بس است. از این توهین آشکار میان اصحاب اختلاف افتاد و صدا‌ها بالا رفت. پیامبر با مشاهدة اختلافِ اصحاب از آنان خواست از نزد او بروند. پس وصیت پیامبر برای همیشه مکتوم ماند.

۲. آن شخص در گفت‌وگویی با ابن‌عباس که از برجسته‌ترینِ مفسران قرآن (!) بود، تصریح کرد که من دانستم پیامبر (صلوات‌الله) در بیماری‌اش خواسته نام علی را برای خلافت پس از خویش به صراحت به‌زبان بیاورد، ولی من از روی دل‌سوزی (!) نسبت به اسلام مانع شدم. هم‌او، رهبرِ خواصِ زیرکِ منافق، ساعتی بعد پیکر برزمین مانده پیامبر را رها کرد، بذر نفاق را در امت محمدی کاشت و سقیفه را رقم زد؛ و سقیفه! نبوت را ناتمام گذاشت و در اساس تصمیم الهی و دین نبی استحاله کرد.

قرار بود برنامه حیات تا ممات انسان از آسمان نازل شود، اما سقیفه برنامة زندگی و مرگ انسان را زمینی کرد و به دست انتخاب عوام سپرد؛ عوامی که پیشتر مسحور فتنه‌ها و منقمر در جهالت خویش شده بود. شد آنچه نباید می‌شد.

همان‌که ابن‌عباس‌ها همواره برای آن و تباهی‌ای که به سبب آن در اسلام وارد شد آن‌چنان می‌گریستند که سنگ ریزه‌های پیرامونش را مرطوب می‌کرد. اما علی (علیه‌السلام) پس از فارغ شدن از دفن رحمة‌للعالمین، همچنان بر تداوم رحمت پای فشرد، به اتم و اکمل طریق‌ها؛ تا جایی‌که همسر جوان خود را سوار بر استر، کوچه‌به‌کوچه به در منزل صحابی می‌برد و دختر پیامبر را شاهد می‌گرفت که مگر به یاد نمی‌آورید آن حبیب الهی چه‌کسی را خلیفه خود ساخت؟! اما سر‌های فرود آمده از شرم، یک‌به‌یک در را به‌روی آن دو مظلوم روزگار می‌بست.

۳. امامت انتصاب الهی و پیوست گسست‌ناپذیر نبوت است. امامت یعنی تداوم حکومت الله بر انسان. امام قلب عالم وجود است. همه دریافت‌ها باید در مقام قلب «سان» دیده شود و تشخیص حق و باطل با اوست.

پس جامعه محروم از امام، گم‌گشته در میان حق و باطل است. حال انسان امروز در غیبت امام چه کند جز دست‌به دامان «ولی» شدن؟! وقتی هنوز صدا‌ها در گوش تاریخ تکرار می‌شود و پس از ۱۴۳۴سال همچنان زیرکانِ منافق به حال اسلام دلسوزتر از اهل ولایت اند! هنوز ابن‌عباس‌ها می‌دانند و خاموش‌اند و هنوز دین علی و فاطمه (علیهما‌السلام) سوختة فتنه‌ها و زخمی جهالت‌های عوام است.

در طریق حق، سرسپردگی انسان به حکم الهی و دل‌سپردگی‌اش به امام و انسان کامل و ولی، از روی تعبّد همراه بامعرفت است، نه از روی انتخاب عافیت‌طلبانه؛ که این تعبّد از شعور و شهودِ «لَمْ أعْبُدْ رَبّاً لَمْ أرَهُ!» پدید می‌آید و آن «انتخاب» از متن و بطن اومانیسم و سکولاریسم. از آن، حیات طیبه و سعادت حاصل می‌شود و از این گمراهی بی‌پایان.

منبع: فارس

انتهای پیام/ ۱۳۴

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار