به مناسبت عید سعید قربان منتشر شد؛

خاطره سردار رستگارپناه از پخش تصاویر امام خمینی (ره) در مکه و مدینه

سردار «حسن رستگارپناه» در کتاب تاریخ شفاهی خود با عنوان «کردستان در بحران امنیت و محرومیت» به بیان خاطره‌اش از توزیع تمثال حضرت امام خمینی (ره) در سفر حج سال ۱۳۶۱ پرداخت.
کد خبر: ۵۳۳۵۵۷
تاریخ انتشار: ۲۰ تير ۱۴۰۱ - ۱۵:۳۹ - 11July 2022

خاطره سردار رستگارپناه از پخش تصاویر امام خمینی (ره) در مکه و مدینهبه گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، سیده فاطمه سادات کیایی؛ سردار «حسن رستگارپناه» در کتاب تاریخ شفاهی خود با عنوان «کردستان در بحران امنیت و محرومیت» که به همت مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس در سال ۱۳۹۹ منتشر شده است، به بیان خاطره‌ای از زمان مشرف شدن خود به حج می‌پردازد.

خاطره مذکور به شرح زیر است:

در سال ۱۳۶۱، تصمیم به ازدواج گرفتم. آن زمان، هنوز فرمانده سپاه مریوان بودم. از اصفهان به من خبر دادند یک نفر را برایم در نظر گرفته‌اند. بالاخره توافق صورت گرفت و در مرداد ۱۳۶۱، ما یک مراسم مختصر عقد برگزار کردیم.

قبل از عقد، یک سفر حج تمتع به اسمم درآمده بود. سپاه در سال ۱۳۶۱، کاروان‌هایی را به مکه می‌فرستاد. در قرارگاه حمزه قرعه‌کشی شده و اسم من و اصغر جوانی درآمده بود. رفتم در کاروان ثبت‌نام کردم. قبل از اعزام، عقد کردم و چهار روز بعد، به حج مشرف شدم. من و آقای جوانی تصمیم گرفته بودیم تعدادی از عکس‌های برچسب‌دار حضرت امام و یکسری از اطلاعیه‌های ایشان را که به زبان انگلیسی و عربی ترجمه کرده بودیم، در عربستان پخش کنیم.

تعدادی از آن‌ها را داخل ساک‌هایمان گذاشته بودیم. در فرودگاه عربستان، پلیس وسایل همه را به‌دقت بازرسی می‌کرد. از ساک من و اصغر جوانی و یکی دیگر از بچه‌ها، عکس و اطلاعیه پیدا کرد و اعلام کرد که این‌ها حق حضور در حج را ندارند و باید برگردند. ما و کاروانمان برای ماندن خیلی اصرار کردیم، ولی پلیس امنیتی عربستان می‌گفت که این‌ها حتماً باید با همین هواپیما برگردند. پنج ساعت، کاروان ما را و هواپیمایی که ما را برده بود، نگه داشتند. آن هواپیما دائم می‌رفت حجاج را می‌آورد. این جریان سبب شد یکسری از پرواز‌ها عقب بیافتد. کاردار ایران در عربستان می‌گفت: «اگر شما بمانید، این‌ها نمی‌گذارند هواپیما برود و کار حج با اختلال روبه‌رو می‌شود.» بالاخره ما پذیرفتیم و به ایران برگشتیم. خیلی ناراحت بودیم. تصمیم گرفتیم با یک پاسپورت دیگری برویم. سه روز طول می‌کشید تا کارهایمان در تهران هماهنگ شود.

بار دوم که به مکه رفتیم، من و آقای جوانی توانستیم از سیستم کنترل فرودگاه عبور کنیم، ولی نفر همراهمان را دوباره شناختند و او را برگرداندند. کاروان ما در مدینه بود. خودمان را به کاروانمان رساندیم. این بار هم عکس‌ها و اطلاعیه‌های امام را آورده بودیم، ولی پلیس عربستان متوجه آن‌ها نشد. عکس‌ها را بردیم بین همۀ کاروان‌هایی که در مدینه بودند، پخش کردیم. تعداد دیگری را هم به مکه بردیم. زیر عکس‌ها جملۀ «امام خمینی قائد بزرگ اسلام» را به زبان عربی نوشته بودیم. عکس‌های خیلی قشنگی بودند و همه با دیدن عکس‌ها شارژ می‌شدند. در مدینه، یکجا پلیس ما را تعقیب کرد. من با یکی از بچه‌های کاروان بودم که با پلیس درگیر شدیم و دوستم مجروح شد. او را به بیمارستان بردند و نتوانست حجش را انجام دهد. با همسرم قرار گذاشته بودم بعد از اینکه از حج برگشتم، مراسم ازدواجمان را برگزار کنیم. عید غدیر سال ۶۱، به دوستان و اقوام ولیمه‌ای برای حج و ازدواج دادیم.

انتهای پیام/ 141

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار