این افسر صهیونیستی با وجود اینکه انتظار جنگ با حزب الله را ندارد، افزود: «با این حال مرزهای شمالی با لبنان در معرض شعلهور شدن آتش جنگ قرار دارند.
وی اذعان کرد: آرامش مبهم است و در مقابل انتقال از حالت عادی به حالت جنگی بسیار سریع رخ خواهد داد! کافی است حزب الله دست به عملیات انفجاری علیه اسرائیل بزند، آن وقت پیامد آن پاسخ محکم اسرائیل برای شعلهور کردن جنگی همه جانبه خواهد بود!.
نخستین نکتهای که میتوان آن را به شکلی دیگر در این نظریه مطرح کرد این است: انتقال از حالت عادی به حالت جنگی بسیار سریع خواهد بود. کافی است اسرائیل تصمیم به عبور از بعضی خطوط قرمز بگیرد تا حزبالله پاسخی در خور آن بدهد و سپس اسرائیل به آن اقدام واکنشی سخت نشان دهد و پس از آن همه چیز به سوی نبرد فراگیر بین طرفین برود!
فرقی که بین این دو نظریه وجود دارد، این است که افسر اسرائیلی به دنبال این است که مسؤولیت هر نوع وخامتی که به جنگ منتهی شود را بهطور پیشدستانه به گردن حزب الله بیاندازد. این درحالی است که تمام مقامات صهیونیست در تمام برنامهها و حتی خود این افسر اسرائیلی در همین گفتوگو اذعان کردهاند که حزب الله هم اکنون درگیر نبرد با گروههای تکفیری در سوریه است و صلاح خود نمیداند که اقدام به گشودن جبهه دومی علیه رژیم صهیونیستی کند.
دشمن قصد دارد حتی در حالاتی که حزبالله به تجاوزات اسرائیلیها پاسخ میدهد نیز مسئولیت را متوجه حزب الله کند و این همان چیزی است که طی سالهای گذشته همواره هنگام هر نوع پاسخ دقیق و هدفمند از سوی حزب الله توسط دشمن صهیونیست رخ داده است. علاوه بر این هر دو طرف (حزب الله و اسرائیل) میتوانند مفهومی که مدنظر افسر عالیرتبه صهیونیست در اظهارنظرش است را اتخاد کنند. به همین خاطر علی رغم آتشبس، هر دو طرف مشغول افزایش آمادگی خود برای جنگ هستند!. با این حال شایسته است بگوییم که اسرائیل به دنبال افزایش آمادگیهای خود جهت استفاده از شرایط سوریه و منطقه برای تجاوز به لبنان است، اما حزب الله بهدنبال افزایش توان بازدارندگی و قدرت دفاعی است؛ چیزی که تا امروز در سطحی بالا آن را به انجام رسانده است.
به نظر میرسد که افسر عالی رتبه صهیونیستها قصد دارد بگوید که هیچ یک از طرفین برای جنگ در مرحله پیش رو طرحریزی نمیکنند! اسرائیل که مشغول طرح ریزی برای جنگ نیست(!) و حزب الله هم مشغول جنگ در سوریه است.
همچنین به این باید استناد کرد که جنگ حداقل به خواست یکی از دو طرف درگیر بستگی دارد، و همان یک طرف برای کشاندن دیگران به جنگ کافی است اما در مقابل آرامش وابسته به خواست هر دو طرف است و در زمان حال چیزی وجود ندارد که سناریوی تحقق جنگ را مطلوب نشان دهد. با این حال افسر اسرائیلی سناریوی فرضی جنگ را بعید ندانسته و با در نظر گرفتن تلاشش برای تحمیل کردن آغاز جنگ به حزب الله، آن را نظریهای مورد قبول میداند، همانطور که اشاره شد.
با وجود قابل تحقق بودن هر کدام از دو گزینهای که پیرامون جنگ مطرح شد؛ اما به استناد مرحله گذشته میتوان اینگونه برداشت کرد که احتمالات مطرح شده از سوی دشمن پیرامون واکنشهای احتمالی حماقتی است که منجر به نبرد گسترده و عبرتانگیزی خواهد شد که مبتنی بر حقایق عینی است. از بزرگترین دستاوردهایی که میتوان در این جهت به آن توجه کرد، این است که ده سال از جنگ 33 روزه گذشته و هیچکس توقع این را نداشت که این فاصله زمانی بدون جنگی جدید با اسراییل بگذرد! با این وجود خودداری اسرائیل از آغاز جنگ امری قطعی یا خود به خود نبود بلکه همه چیز سناریوهایی قابل احتمال بود و حتی بیشتر از آن اینکه سناریوی جنگ در برخی اوقات بهشکلی خاص مورد توجه بود؛ اما باز جنگی در نگرفت.
بهطور
قطع دلایلی محکم برای عدم وقوع جنگ بین حزبالله و اسرائیل وجود دارد که اساس آن
را حساب سود و هزینهای که تصمیمگیرندگان در تلآویو باید آن را بپردازد، تشکیل میدهد. واضح است که طرف اسرائیلی میداند نبرد با حزب الله مساوی است با هزینهای
بسیار بالا اما سود اندک، و این فقط به خاطر پیشرفت توان نظامی حزب
الله بر روی میز بررسی گزینهها جهت واکنش به دشمن رخ میدهد.
شایسته است توجه داشته باشیم که در زمانهای مختلف وقایع میدانی بسیاری رخ داد که هر یک میتوانست بهتنهایی نقطهای برای آغاز جنگ گسترده حساب شود. بهطور خلاصه باید اذعان کرد که پیامهای هدفمند افسر رده بالای اسرائیلی هرچه که باشند خواه یا ناخواه منجر به اعتراف به توان بازدارندگی حزب الله و حضور طولانی آن در اندیشه تصمیمگیران نهایی شدند؛ چه از طریق دور پنداشتن جنگ و یا از راه استناد به درگیر بودن حزب الله به جنگ با تکفیری ها در سوریه و یا حتی در حین محاسبه سناریوهای جنگی بهعنوان امری محتمل.
انتهای پیام/ 421