بسم‌ الله قاصم الجبارین/یادداشت

انتقام سخت به وقت شهادت...

ساعت شروع شد؛ ساعت به وقت لحظه شهادت دوباره به راه افتاد؛ یک و بیست دقیقه بامداد را نشان داد؛ و انتقام سخت سپاه بر هیمنه پوشالی شیطان فرود آمد!
کد خبر: ۳۷۸۶۲۳
تاریخ انتشار: ۱۸ دی ۱۳۹۸ - ۱۳:۱۰ - 08January 2020

انتقام سخت به وقت شهادت...گروه استانهای دفاع‌پرس ـ حدیثه صالحی؛ بسم الله القاصم الجبارین، بسم الله القاصم الجبارین، بسم الله القاصم الجبارین، یا زهرا (س) یا زهرا (س) یا زهرا (س)

انتقام سخت به وقت شهادت سردار...

ساعت از نیمه گذشت و همچنان مردم در داغ مصیبت عظمای سردار دلها زانوی غم در بغل دارند و هق هق کلمات بر جاری لبهای‌شان می‌چکد، ناباورانه رد اخبار را می‌زنند... و رصد می‌کنند حماسه‌ها را... همچنان تو سرخط خبرهایی سردار!

از جمعه ای که آفتاب پشت چشم‌هایمان بسته شد بارها و بارها آمدی و رفتی.. رفتی و آمدی، غزل شدی و نوشته شدی و در همایش آخرین برگهای حضورت لبخند زدی در میان دلهایی که در خون نشستند...

از جمعه ای که سیزده را در دل خود داشت، مبارک شدی؛ مبارک شد نام تو... و من بارها چشم در چشم شدم با قداست عکسهایی که حالا دیگر برای خودش عاشورایی بود!

تو یک تنه یک دل بودی؛ یک تنه دل به دریای عظیم مردم زدی و دلهایی را بردی که در باور زمان نمی‌گنجد... به هر طرف که می‌نگرم جز عظمت و شکوه چیزی نمی‌بینم!

برمی‌گردم؛ یکبار دیگر جمعه را ورق می‌زنم؛ ساعت درست به وقت پرگشودنت ایستاد و باران در نگاه بلند شهر متولد شد؛ و بر ما کوچه کوچه حماسه وزید؛ حماسه ای در امتداد نام تو!

در تولد آخرین برگ حماسه‌ات کلماتِ خیس از گوشه چشمت افتاد و لابه لای شعله‌ها قد کشید؛ تا بلندتر بگویم مردان نمی‌میرند؛ مردان ایستاده و مردانه می‌میرند؛ مردان شهید می‌شوند!

و باید بگویم؛ تو در ناگهان‌ترین حادثه قرن اتفاق افتادی و روی دستهای زمستان شروع شدی؛ دی ماه آغاز درخشش نام دوباره تو در صفحات آسمانی قلبهاست!

و حالا در چهارشنبه‌ای که صبح در نزدیکی طلوع نام تو قامت بست و قطره‌های شبنم بر ورق روشن مهتاب درخشیدن گرفت؛ و آفتاب هنوز از کوههای اطراف کرمان نتابیده بود؛ زمین و زمان استقبال قدمهایی را به نظاره بود که کاروان مهتاب را در شب قبل از کوچه‌های باران بدرقه کرد.

هنوز هم چشم‌ها از حرکت نایستاد و به جاده ای زل زد که نور را با قداست همیشگی به جایگاه ابدی مشایعت می‌کرد؛ مردم در حماسه‌های دیروز چه اندوه بزرگی را قامت بستند؛ انگار تو تنها نبودی و مقاومت فرزند رشید توست که در هیمنه شکوهی ابدی ایستاده است... و تو می‌رسی دوباره در بارانی‌ترین لحظات خدا از سمت نگاه خیس شهر، و من غرق می‌شوم در دریای عظیم آمدنی‌تر!

و خبر یک بار دیگر به تسلای جنون دلهایی آمد که در فراخوانی همایش قرن سنگ تمام گذاشتند؛ خبر چون آب بر آتشی بود که در ناگهان سوخت و سیمرغ‌وار اوج گرفت.

خبر، خبر آورد؛ ساعت شروع شد؛ ساعت به وقت لحظه شهادت دوباره به راه افتاد؛ یک و بیست دقیقه بامداد را نشان داد؛ و انتقام سخت سپاه بر هیمنه پوشالی شیطان فرود آمد! آه چه دلهایی خنک شد و من خنکای قلب ملت را حس می‌کردم وقتی تکبیرگویان شهادت را آغوش کشیدند! اما دلم آرام و قرار ندارد؛ دلم آرام نشد سردار؛ دلم را به اندازه اشتیاق رسیدن آرام کن..

انتقام سخت به وقت شهادت بر ملتی مبارک که قدرشناسی و قدردانی از حماسه‌هایت را جریان داد در رگهای وطنم؛ جاری شد در کوی و برزن و از هرآنچه عشق بود دم زد و عاشقانه‌هایش را تقدیم تو کرد؛ این ملت می‌داند که تو در باران شروع شدی و در لحظه آفتاب درخشیدی بر سرزمینم ایران عزیز!

نامت جاودانه باد سردار!

انتهای پیام/

 

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار