موسوی در گفت‌وگو با دفاع‌پرس:

منافقین به مجروحین بیمارستان هم رحم نکردند

یک رزمنده دوران دفاع مقدس گفت: منافقین حتی به مجروحین بیمارستان هم رحم نکردند و تعدادی از آنان را به طرز فجیعی به شهادت رساندند.
کد خبر: ۳۵۶۵۳۰
تاریخ انتشار: ۱۳ مرداد ۱۳۹۸ - ۱۲:۴۵ - 04August 2019

منافقین به مجروحین بیمارستان هم رحم نکردندبه گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «سید علی اصغر موسوی» از رزمندگان پیشکسوت دوران دفاع مقدس است که در مقاطع مختلفی به مجاهدت در برابر دشمنان اسلام و کشور پرداخته است. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به سفارش روحانی مسجد محل به عضویت کمیته انقلاب اسلامی درآمد و از اولین نیرو‌هایی بود که وارد سپاه پاسداران شد. او که از آغازین روز‌های تشکیل سپاه با این نهاد انقلابی همکاری داشت، پس از شکل گیری غائله ضد انقلاب در کردستان برای مبارزه با گروهک‌های دموکرات و کوموله همراه با تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در کنار فرماندهان به‌نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به منطقه کردستان رفت و تا آغاز جنگ تحمیلی در این منطقه ماند.

موسوی با وجود اینکه بار‌ها در طول جنگ مجروح شد، اما تا آخرین عملیات دفاع مقدس یعنی عملیات مرصاد صحنه نبرد با دشمنان را خالی نکرد. او هم‌اکنون راوی روز‌های دفاع و جهاد در مناطق عملیاتی راهیان نور است.

این رزمنده دوران دفاع مقدس در گفت‌وگو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس به بیان خاطراتی از عملیات مرصاد و درگیری با منافقین روایت کرده است که در ادامه می‌خوانید.

در مرکز آموزشی بودم که خبر هجوم منافقین بزدل که به دامن دشمن بعثی پناه برده بودند به مرز قصرشیرین را شنیدم، دیگر تاب ماندن در تهران را نداشتم و هر چند ساعت یک خبر ناگوار می‌آمد.

سرپل ذهاب که سقوط کرد خونم به جوش آمد بود، خبر سقوط اسلام آباد هم رسید. پشت وانت را پر از مهمات کردیم، حدود ساعت پنج عصر به همراه افشار اکبری به سمت کرمانشاه به راه افتادیم. نماز صبح به شهر کرمانشاه رسیدیم و نماز را در شهر اقامه و به طرف جاده اسلام آباد روانه شدیم. هوا هنوز گرگ و میش بود که به گردنه چهار زبر رسیدیم. تعدادی از رزمندگان در پشت خاکریزی که روی جاده در بالای گردنه بین 2 ارتفاع ایجاد شده بود موضع گرفته بودند ما هم به آنها ملحق شدیم تیراندازی بین طرفین ادامه داشت هوا کاملا روشن شده بود. ساعت هفت صبح بود که حدود 150 نفر رزمنده به ما رسیدند، آنها را در ارتفاعات دو طرف جاده گسترش دادیم.

فرار از رزمندگان

خط پدافندی محکم‌تر شد کم‌کم منافقین تحرک خود را شروع کردند که شاید بتوانند از خاکریزی جاده عبور کنند. تعدادی از آنها پیاده شروع به حرکت کردند، فکر می‌کردند ما از آنها می‌ترسیم. با تحمیل تلفات مجبور به فرار شدند بعد از چند دقیقه چند خودرو نفربر یک به یک به طرف خاکریز بر روی جاده حرکت و خود را به خاکریز می‌کوبیدند.

به بچه‌ها می‌گفتم: تیراندازی نکنید تا کاملا در تیررس قرار گیرند.

با قرار گرفتن در تیررس آنها را هدف قرار می‌دادیم که حتی یک نفر هم نمی‌توانست جان سالم هم بدر ببرد. در همین هجوم احمقانه یک نفربر و چند ماشین منافین موفق شدند از خاکریز عبور کنند که با اجرای آتش رزمندگان منهدم و نفرات آنها به هلاکت رسیدند از این قبیل درگیری تا حدود ظهر ادامه داشت.

منافقینی که تلاش می‌کردند خاکریز را بگیرند، با رشادت و جواب دندان شکن رزمندگان مواجه می‌شدند. هلیکوپترهای کبری هوانیروز ارتش اسلام در بالای سر آنها نمایان شدند و تجهیزات منافقین را که حدود 10 کیلومتر در جاده صف کشیده بودند را هدف قرار داده و تمام امکانات و تجهیزات که به طول 10 کیلومتر بود را نابود کردند.

منافقین روی جاده نه راه پیش و نه راه پس داشتند، آن فریب‌خوردگان بزدل به ناچار مجبور به فرار در بیابان‌های اطراف شدند و به بلندی‌های اطراف پناه بردند.

رزمندگان بعدازظهر از گردانه چهار زبر به طرف جاده اسلام آباد هجوم بردند و همزمان خبر می‌رسید که از طرف جاده اسلام آباد، پل‌دختر و از طرف جاده ایلام گروهی دیگر از رزمندگان به منافقین حمله ور شده‌اند. در مسیر و در اطراف جاده درگیری‌هایی وجود داشت و ما به طرف اسلام آباد در حال پیشروی بودیم.

حدود عصر به نزدیکی اسلام‌آباد رسیدیم در حالی که جنازه پلید منافقین در آن اطراف جاده پراکنده بود.

در اول شهر هنوز منافقین در دسته‌های کوچک به جنگ و گریز با رزمندگان درگیر می‌شدند، زمانی وارد شهر اسلام‌آباد شدیم که کاملا هوا تاریک شده و همان شب مرکز فرماندهی و تدارکات آن‌ها که در میدان اصلی شهر مستقر بود به تصرف رزمندگان حزب‌الله در آمد. امکانات تدارکاتی آنها غالبا کنسروهای عربی، بیفتک فرانسه، لباس‌های آلمانی و داروهای آمریکایی بود.

مجروحین بیمارستان را به دار آویختند

سپس به طرف بیمارستان شهر خیز برداشتیم. با بیمارستان نیمه سوخته روبرو شدیم که حتی تخت و ملافه‌ها را در محوطه بیمارستان آتش زده و تعدادی از مجروحین بی‌دفاع جنگ تحمیلی که در آنجا بستری بودند را از بخش به محوطه آورده و آنها را به طرز بی‌رحمانه و وحشیانه به شهادت رسانده و پیکر مطهر شهدا را در محوطه رها کرده بودند.

چند نفر دیگر را در مقابل در بیمارستان به دار آویخته بودند، منافقین به هر شهر یا روستایی در مسیر خودشان وارد می‌شدند دست به قتل و غارت می‌زدند و می‌خواستند با رعب و وحشت مردم را با خود همراه کنند. در اسلام‌آباد تا آنجا در جنایت پیش رفته بودند که اگر کسی حزب اللهی و بسیجی بود با تانک به مقابل خانه او رفته و با شلیک مستقیم گلوله تانک خانه را بر سر زن بچه او خراب می‌کردند. این جنایتکاران منافق از هیچ جنایتی ابا نداشتند.

شب را در اسلام‌آباد به سر بردیم و گاهی صدای درگیری پراکنده به گوش می‌رسید. صبح بعد از طلوع آفتاب به طرف جاده سرپل‌ذهاب حرکت کردیم. گروهی از رزمندگان در شهر اسلام آباد ماندند و به پاکسازی شهر از لوث منافقین پرداختند. ساعت چهار بعدازظهر به گردنه پاطاق رسیدیم. در گردنه قدری درگیری بالا گرفت منافقین که به ارتفاعات گریخته بودند به طرف رزمندگان که قصد عبور از گردنه پاطاق را داشتند تیراندازی کردند.

با غروب آفتاب از تنگه کل داوود عبور کردیم و در اول شب وارد شهر سر پل ذهاب شدیم. درگیری در شهر پل ذهاب کمتر از اسلام آباد بود. صدای تیراندازی پراکنده می‌آمد، ولی ما آن شب را در شهر پل ذهاب بدون مزاحمت منافقین راحت استراحت کردیم.

تاب مقاومت را از منافقین گرفتیم

صبح روز بعد و پس از طلوع آفتاب به همراه رزمندگان به طرف دشت سرپل‌ذهاب حرکت کرده ولی دیگر منافقین تاب مقاومت نداشتند. هر کجا با نیروهای ما مواجه می‌شد از میدان کارزار مانند ترسوها می‌گریختند یا اینکه خود را از دید رزمندگان مخفی می‌کردند. بعداز ظهر به طرف اسلام آباد بازگشتیم، تعدادی از رزمندگان در گروه‌های 15 یا 20 نفره به روستاهای اطراف گسیل می‌شدند و به کمک مردم محلی مخفی‌گاه آنها را پیدا می‌کردند. بالاخره منافقین با به جا گذاشتن کشته‌های خود که بالای 50 درصد نیروهای آنها بود سرافکنده و با تحمل خسارات فراوان به آن طرف مرز عراق گریختند.

منافقین کشته‌های خود را در بیابان و اطراف جاده رها کرده بودند. به جرات می‌توانم بگویم در تمام مدت حضورم در جبهه از سال 58 تا 67 که جنازه‌های زیادی از جمله جنازه بعثی‌ها را دیده بودم جنازه‌ای به زشتی و کریحی منافقین ندیدم. چشم‌هایشان از حدقه بیرون زده و بعد از یکی 2 روز بوی تعفن می‌دادند، چهره کشته‌های آنها را که بسیار وحشتناک بود نمی‌شد تحمل کرد.

انتهای پیام/ 141

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار